?از فلسفه به پزشکی ?نگاهی به معنا و مسائل فلسفه پزشکی احمد رضا همتی مقدم
فهرست مطالب این مقاله ارزشمند:
سیر تاریخی فلسفة پزشکی
سه رویکرد عمده به فلسفة پزشکی
نگاه متافیزیکی به پزشکی
معرفتشناسی پزشکی
فلسفة پزشکی اکنون جایگاه خود را یافته و تأملات فلسفی درپزشکی را نظمی بسامان داده است.مقالات متعدد وکتابهایی که درچند سال اخیر منتشر شده،روزهای درخشانی رابرای این حوزه دربرخواهد داشت.
تاریخ تأملات فلسفی در موضوعات پزشکی پیشینهای به اندازة پزشکی و فلسفه دارد. در هر عصری متفکرین منتقد هم در پزشکی و هم در فلسفه درصدد فهم سطوحی از پزشکی و عمل آن بودند که از طریق روششناسی خود پزشکی بدست نمیآمد. در این سالها (مخصوصاً در این سی سال اخیر) مباحثی مطرح شده بر این مبنا که آیا حوزهای مناسب از پژوهش و تحقیق به نام فلسفة پزشکی (philosophy of medicine) وجود دارد و یا میتواند وجود داشته باشد؟ و اگر وجود دارد چه مباحثی را شامل میشود؟ و یا خود حوزهای مجزا است یا شاخهای از فلسفة علم است؟ ارتباط این حوزه با قلمرو تکوینیافتة اخلاق پزشکی چیست؟ این سؤالات و سؤالاتی نظیر آن تا سالها محور عمدة مباحث پیرامون "فلسفة پزشکی" بود و اگر چه تا به امروز اجماعی در این زمینه حاصل نشده اما متفکرین مختلف هر یک با تعریفی از این رشته ساختاری را برای آن مشخص کردهاند. فلسفه پزشکی را میتوان کاربردی ترین نوع فلسفههای مضاف دانست، چون مفاهیمی که در آن مورد بررسی قرار میگیرد بهطور کامل تمام حوزههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه را در بر میگیرد. این مقاله به بررسی تاریخ و موضوعات مهم این رشته می پردازد. ... بقیه متن را در ادامه همین مطلب ببینید:
*درهمین زمینه این مقالات را نیز ببینید: مصاحبه با دکتر ریخته گران درباره فلسفه طب و همچنین:مقدمه ای بر طب مکمل وهمچنین: محصولات غذایی تمدن وحشی غرب،مضر برای روح و جسم+عکس های تکان دهنده از آزار جانداران و همچنین: زیانهای غذا در دنیای وارونه (غذاهای آماده و سریع؛ تهدیدکننده سلامت) مجله طوبی، پائیز87، شماره 30.
صهیون پژوه: در ادامه مباحث فلسفه طب و انواع مکاتب طبی به نظرم رسید که به همراه معرفی سایت انجمن طب سوزنی ایران، مقاله ای از سایت ایشان بیاورم. این مقاله را می آورم تا علیه انحصارگرایی مفرط طب پوزیتیویستی غربی، که در دانشگاه های ما تدریس می شود، قدمی هر چند کوچک برداشته باشم. چرا که سیطره تفکر غربی بر دانشگاه های سکولار ما، از دیر باز مورد نقد دلسوزان و اندیشمندان ایرانی بوده است. خصوصا در رشته های پزشکی، این غربزدگی دو صد چندان بوده است. لذا باید با مطالعه و ترجمه و دقت در فلسفه های مضاف و تمدن اسلامی و فلسفه طب، درباره تاریخ طب در اسلام و تمدن اسلامی و فلسفه طب و نقد طب پوزیتیویستی مدرن، بیش از گذشته تلاش کنیم. (در همین باره این سایت هم دیدنی است: درمانگر، نشریه تخصصی طب سنتی و مکمل )
نحوه اثر طب سوزنی بر اساس علم فلسفه طب چینی و علم طب غربدر فلسفه طب چینی عقیده بر این است که هر پدیدهای در دنیا دو جنبه متضاد در خود دارد و اینها را یه نامهای یین (Yin) و یانگ (Yang) میشناسند (به عبارتی یین نیروی منفی و یانگ نیروی مثبت است).این دو همیشه با هم ترکیب میشوند تا یک کل را شکل دهند، به گونهای که هیچیک از این دو به تنهایی نمیتواند وجود داشته باشند. این سیستم تعامل و تقابل دوجانبه میان یین و یانگ در توضیح پدیدههای حیاتی و اختلالات بدن، آسیبشناسی بیماریها و درمان آنها اهمیت دارد.
بالانس بودن این دو باعث تعادل و سلامتی در بدن میشود. از طرف دیگر قطبیت دینامیک میان یین و یانگ باعث به جریان درآمدن انرژی حیاتی میشود(در زبان چینی به آن Qi میگویند).
این انرژی در مسیرهای مشخصی به نام مردینها (Meredians) یا کانالها یمخصوصی که قابل مشاهده نیستند، در جریان است. انرژی حیاتی در بدن همواره در چرخههای ثابتی جریان دارد، و هرگونه اختلال در جریان آن باعث ظهور بیماری میگردد. به طور کلی دوازده ععد کانال اصلی طب سوزنی در بدن وجود دارد که نقاط کدبندی شده کلاسیک بر روی این کانالهای اصلی هستند.سوزن زدن یا تحریک مناسب این نقاط باعث تسهیل در جریان انرژی حیاتی و بالانس یین و یانگ در ارگانهای داخلی بدن میگردد، که این عمل به بهبودی خودبخودی بدن کمک میکند
امروزه در طب غرب تحقیقات وسیعی جهت تعیین ماهیت درمانی طب سوزنی به عمل آمده است، که نشان میدهد طی این درمان تغییرات و محصولات بیولوژیکی زیادی در بدن بوجود میآید.در اینجا به چند مورد اشاره میشود:
1-پتانسیل الکتریکی نقاط طب سوزنی نسبت به سایر مناطق بدن متفاوت است و آنها نقاط هدایت کننده الکتریکی واکنشداری هستند.(Ractive electro permeable points) که با نواحی نزدیک پوست ارتباط دارند.تحریک این نقاط بر جریانات الکتریکی بدن اثر گذاشته که در آن ترمیم عصب و تنظیم فعالیت عضلات و یا سایر ارگانهای مربوطه آن در بدن مؤثر است.
2-در طی درمان با طب سوزنی پیامهایی توسط اعصاب محیطی به سیستم عصبی مرکزی منتقل میشوندو باعث آزاد شدن موادی میگردند که دارای خاصیت تسکینی یا ضد درد و ضد التهابی هستند، (موادی از قبیل: اندروفین، انکافلین، سروتونین، ...)
3-با تحریک یک سری اعصاب بخصوص میتواند بر سیستم خودمختار بدن اثر نموده و بر ترشحات هورمونی، انقباضات عضلات غیرارادی، سیستم ایمنیو ... اثر بگذارد.
4-در طی درمان طب سوزنی فیبرهای مهار کننده درد بیشتر فعال میشوند.
5-از نظر جنینشناسی تکامل دستگاه عصبی و پوست هر دو از اکتودرم میباشد، لذا با ایجاد هرگونه اختلال عضوی در بدن نقاط خاصی در سطح بدن حساس شده و یا پتانسیل الکتریکی آن نقاط تغییر مییابد. از طرفی این تکامل در جنینشناسی، ارتباط اغلب نقاط طب سوزنی با سیستم نورواندوکرین را توجیه مینماید، که با سوزن زدن به این نقاط میتوان از طریق پایانههای بخصوص عصبی، تحریکات درمانی مؤثر در عضو بیمار شده ایجاد نمود.
6-همچنین تحریکات طب سوزنی باعث تسهیل جریان سیستم گردش خون (بخصوص میکروواسکولر) در موضع مورد نظر میشود که در نتیجه مواد التهابی از ناحیه مذبور دور شده و باعث تغذیه کافی و مناسب بافت آسیبدیده میشود.
7-به کمک علم تشریح ثابت شده که نقاط طب سوزنی به ساختمانهای بخصوص آناتومیک بدن نزدیک هستند، مانند: نقاط اتصال اعصاب حرکتی به عضلات، اعصاب محیطی بزرگ، نقاط خروجی اعصاب پوستی از فاسیای عمقی، نقاط دو شاخه شدن اعصاب محیطی و ... به طور خلاصه طب سوزنی با عملکردهای خاصی میتوانند بر اغلب قسمتهای بدن اثر نمایند.
منبع: ارومیه - آقای دکتر امیر اِِیپکچی زاده - متخصص طب سوزنی از سایت انجمن طب سوزنی ایران
*درهمین زمینه این مقالات را نیز ببینید: مصاحبه با دکتر ریخته گران درباره فلسفه طب / همچنین:مقدمه ای بر طب مکمل وهمچنین: محصولات غذایی تمدن وحشی غرب،مضر برای روح و جسم+عکس های تکان دهنده از آزار جانداران / * همچنین: زیانهای غذا در دنیای وارونه (غذاهای آماده و سریع؛ تهدیدکننده سلامت) مجله طوبی، پائیز87، شماره 30. / * همچنین: ?از فلسفه به پزشکی ?نگاهی به معنا و مسائل فلسفه پزشکی فهرست مطالب این مقاله ارزشمند: 1- سیر تاریخی فلسفة پزشکی 2- سه رویکرد عمده به فلسفة پزشکی 3- نگاه متافیزیکی به پزشکی 4- معرفتشناسی پزشکی / * همچنین: * نقش علوم انسانی در تحول پارادایمی طب / نگاهی به گذشته حال و آینده دندانپزشکی / عقاید ابن سینا درباره سرطان / طب و داروسازی در اندلس / طب در یونان باستان / تاریخچه ی حجامت در ایران / طب پیشگیری از دیدگاه ابنسینا / آیا حجامت در سلامتی بدن موثر است؟ / پزشکی در ایران باستان / طب و داروسازی در اندلس / تاریخچه بیمارستان سینا / جایگاه داروسازی و زکریای رازی در تمدن اسلامی / مجادله طبی و خواندنی امام صادق با طبیب هندی!
مقدامه ای بر طب مکمل – جایگزین
صهیون پژوه: سیطره تفکر غربی بر دانشگاه های سکولار ما، از دیر باز مورد نقد دلسوزان و اندیشمندان ایرانی بوده است. خصوصا در رشته های پزشکی، این غربزدگی دو صد چندان بوده است. لذا تصمیم گرفتم پس از چند سال مطالعه و ترجمه و دقت در فلسفه های مضاف و تمدن اسلامی و فلسفه طب، درباره تاریخ طب در اسلام و تمدن اسلامی و فلسفه طب و نقد طب پوزیتیویستی مدرن که متاسفانه حاکم بر زندگی ماست، مطالبی کار کنم تا برای دوستان دلسوزم در رشته های طبیعی، روزنه ای به سوی رهایی باز شود.
این مژده را نیز به دوستان علاقه مند می دهم که اخیرا دانشگاه حوزوی علوم حدیث، با همکاری دکتر اصفهانیان و همکاران دلسوزشان، در دولت دکتر احمدی نژاد تصمیم به تاسیس رشته طب و حدیث گرفتند که با کمک حضرت آیه الله ری شهری، این مهم انجام شد و اکنون این رشته در حال اجراست. دانشگاه تهران هم چند سالی است که در دولت دکتر احمدی نژاد، رشته فوق لیسانس و دکترای طب سنتی و اسلامی را تاسیس کرده است که دوستانی در انجا مشغول درس و تحقیق هستند. ان شاء الله در رشته پزشکی هم به زودی قله های علم را با تاکید بر فلسفه طب اسلامی و نیازهای بومی ایران و اسلام طی خواهیم کرد.
امروزه آنچه که با شنیدن واژه «پزشکی» یا «طبابت» بی درنگ به اذهان اکثر ما خطور می کند، مجموعه ای از روش های تشخیصی- درمانی است که در بیمارستان ها، درمانگاه ها و اغلب مطب های پزشکان در ایران انجام می گردد و به دانشجویان پذیرفته شدگان رشته پزشکی در دانشگاه های کشور آموزش داده می شود. این علم را «پزشکی رایج» یا «طب غربی» می نامند، چرا که در حال حاضر رایج ترین سیستم درمان در ایران است و از غرب منشا گرفته است.
طب غربی تنها یکی از رویکردهای بشر به مسئله سلامت و بیماری به شمار می آید. در کنار این روش، شیوه های دیگری از پزشکی نیز وجود دارند که با تفاوت هایی در اصول، قواعد و راه های تشخیص و درمان، سعی در بازگردانیدن سلامتی به افراد بیمار و جلوگیری از ایجاد بیماری در اشخاص سالم دارند.
تعداد این روش ها بالغ بر 100 عدد است که مجموعه آنها را با نام هایی نظیر «طب مکمل» (Complementary medicine) یا «طب جایگزین» (Alternative medicine) در جهان می شناسند. این مجموعه از سیستم های پزشکی بسیار متفاوتی تشکیل شده است که آنچه در تمامی آنها مشترک است تفاوتشان با رویکرد طب رایج در روش های تشخیص، درمان و یا هر دوی آنها است. برخی از این شیوه ها در اصول تشخیصی- درمانی خود شباهت های زیادی با یکدیگر دارند، ولی گاهی تفاوت برخی از آنها با هم، بیش از اختلافشان با طب غربی است. این امر سبب شده است که طب جایگزین ملغمه ای از روش های گوناگون باشد که هر یک به نوبه خود سعی در بالا بردن سطح سلامتی افراد و جامعه دارند.
در حال حاضر، در بیشتر کشورهای دنیا- به خصوص کشورهایی مانند آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان که خود از سردمداران طب غربی هستند- از این شیوه ها در کنار پزشکی رایج به منظور تشخیص و درمان بیماری ها استفاده می شود و روش های طب مکمل هر روز از محبوبیت و استقبال گسترده تری بهره مند می گردند. با این وجود تاکنون جایگاه طب مکمل (جایگزین) در کشور ما به درستی مشخص نشده و درباره کارایی، لزوم استفاده و فواید این روش ها نظرات مختلف و حرف و حدیث بسیاری وجود دارد.
در حقیقت، امروز جامعه ما در آغاز راه استفاده از روش های درمانی مکمل قرار گرفته است، لذا دستیابی به اطلاعات صحیح و علمی درباره این شیوه های پزشکی- چه برای پزشکان و چه برای بیماران- یک امر ضروری به حساب می آید.
به نظر می رسد که تنها راه درستی که می تواند منجر به دستیابی طب مکمل به جایگاه واقعی خود در جامعه گردد، آشنایی علمی و به دور از هرگونه غرض ورزی و تعصب با این علوم- شیوه های عملکرد و توانایی هریک از آنها در تشخیص و درمان بیماری ها- و در کنار آن سنجش ادعاهای آنها به وسیله تحقیقات علمی و مطالعات بالینی معتبر است.
هریک از این روش ها توانایی های تشخیصی و درمانی منحصر به فردی را دارند. برخی از آنها در محدوده بسیار کوچکی از بیماری ها کارایی دارند، در حالی که بعضی دیگر سیستم های پزشکی جامع و کاملی هستند که در طیف وسیعی از بیماری ها می توان از آنها استفاده کرد.
طب مکمل یا جایگزین
همانطوری که پیشتر نیز گفته شد، در حال حاضر شیوه های بسیار متفاوتی در سراسر جهان برای تشخیص و درمان بیماری ها وجود دارد که در کنار طب رایج سعی در بازگردانیدن سلامتی به افراد بیمار و پیشگیری از ایجاد بیماری در افراد سالم (با ارجحیت مورد دوم) دارند.
در حقیقت آن چیزی را که امروزه همه ما به عنوان «پزشکی» می شناسیم و فرد متخصص در آن را پزشک یا دکتر طب می نامیم، روشی از سیستم تشخیصی- درمانی است که با نام هایی همچون پزشکی غربی، پزشکی مدرن یا نوین، پزشکی معمول، طب متعارف یا رسمی،پزشکی فن ورانه یا تکنیکی ، طب علمی و آلوپاتی نیز شناخته می شود.
به رغم تمامی پیشرفت ها و تبلیغات انجام شده در مورد پزشکی غربی، هر روزه تعداد بیشتری از مردم به طب مکمل علاقه مند می شوند.
با وجود اینکه تمامی رشته های پزشکی غیر از پزشکی رایج را تحت عنوان پزشکی مکمل یا جایگزین طبقه بندی می نمایند، اما به دلیل تنوع آنها شاید چندان واقع گرایانه نباشد که بخواهیم تعریفی جامع و دقیق از مجموعه درمان هایی که خارج از روش پزشکی معمول است داشته باشیم، به طوری که همه آنها را شامل شود.«فیشر» و «وارد» در این رابطه می گویند: «صحبت کردن درباره طب مکمل یا جایگزین مانند این است که بخواهیم (در کشوری) راجع به «خارجیان» صحبت کنیم.
هردوی این واژه ها دارای مفاهیمی گنگ و مبهم هستند و به دسته ها و گروه های بزرگ و ناهمگونی اشاره می کنند که توسط آنچه که نیستند (طب رایج در مقابل طب مکمل یا جایگزین) تعریف شده اند، نه به وسیله آنچه که هستند.»
براین اساس یکی از معتبرترین مراکز طب مکمل دنیا به نام «مرکز ملی طب مکمل و جایگزین» (NCCAM) وابسته به «موسسه های ملی بهداشت آمریکا»(NIH) مجموعه این روش را بدین صورت تعریف می کند: «طیف وسیعی از فلسفه های درمانی (مدارس فکری) و رهیافت ها و درمان هایی که طب مرسوم غربی معمولاً از آنها استفاده نمی کند، آنها را نپذیرفته است، مطالعه و درک نکرده و اکثراً در دسترس قرار نمی دهد.»
در هر نقطه از جهان این روش ها را با اسم خاصی می شناسند که ناشی از شیوه نگرش و برخورد با این رشته های طبی است.
در این قسمت تعدادی از این عناوین را با توضیح مختصری در مورد هر یک از آنها ملاحظه می کنید:
طب مکمل (Complementary medicine): در کشورهای اروپایی معمولاً مجموعه این روش ها را با نام «طب مکمل» می شناسند. این نام بیانگر این نکته است که از این روش ها می توان در کنار طب رایج و جهت تکمیل کردن آن برای رسیدن به سلامتی بیشتر استفاده کرد. این واژه برای نخستین بار در سال 1981 در گزارشی که توسط «بنیاد ترش هولد» درباره وضعیت روش های طبی جدا از پزشکی معمول جامعه به چاپ رسید به کار گرفته شده است. اشکالی که در این واژه به چشم می خورد این است که کلمه طب مکمل اکثراً این تصور را در ذهن شنونده به وجود نمی آورد که استفاده از این شیوه های طبی تنها در کنار طب غربی، مجاز و قابل قبول است.
طب جایگزین (Alternative medicine) : در آمریکا این سیستم های درمانی تحت عنوان «طب جایگزین (جانشین)» شناخته می شوند. این نام نشان دهنده آن است که در بسیاری از موارد می توان تنها با تکیه بر این روش ها، بیماری را معالجه کرد و نیازی به مداخله پزشکی رایج نیست. با این وجود به نظر می رسد که حتی در آمریکا نیز حداقل در موارد بیماری های بسیار سخت و پیشرفته از این سیستم به عنوان مکمل طب غربی استفاده می گردد.
« مارک اس. میکوزی» در این زمینه می گوید: «آنچه که به عنوان طب جایگزین در ایالات متحده لقب گرفته است، در درجه اول یک پدیده اجتماعی و جنبش مصرف کنندگان (پزشکی) است که از ابعاد مهمی برخوردار است. واژه طب مکمل به طور متناوب است به جای واژه فوق به کار می رود و تعریف عملکردی دقیق تری از این پدیده اجتماعی ارائه می کند، چرا که بیماران در آمریکا معمولاً از این روش ها در کنار طب غربی- و نه به عنوان جانشینی برای آن- استفاده می نماید.»برپایه توضیح بالا، امروزه اکثر متخصصان این علوم ترجیح می دهند تا از واژه مرکب «طب مکمل- جایگزین» (CAM) برای اشاره به این شیوه های طبی استفاده نمایند. نخستین بار از واژه «طب جایگزین» در اواسط دهه هشتاد میلادی استفاده شده است.
طب کل نگر (کل گرا) (Holistic medicine): این نام برپایه باوری بنا شده که اعتقاد دارد هر چیزی در دنیا خصوصیاتی بیش از خواص مجموعه اعضا یا قسمت های تشکیل دهنده خود دارد. این دیدگاه را فلسفه کل گرایی می نامند. بر این اساس در برخورد با بیماری هر قسمت از بدن، تنها نگاه به آن قسمت و درمان آن کافی نیست، بلکه برای تشخیص و درمان درست باید به «کلیت» فرد (سایر خصوصیات جسمی، روانی، ذهنی و…) نیز توجه داشت. این عنوان از اسامی رایجی است که به کرات برای اشاره به طب مکمل _ جایگزین به کار می رود. معمولاً درمانگران این رشته ها از واژه طب کل گرا در مقابل طب جزءگرای غربی (Reductionistic medicine) استفاده می کنند و بدین ترتیب سعی در ابراز برتری این شیوه ها دارند. گروهی در زبان فارسی از مترادف های دیگری برای کلمه طب کل نگر استفاده می نمایند که از آنها می توان به واژه «طب جامع» یا «طب جامع نگر» اشاره کرد.
طب طبیعی (Natural medicine): در بسیاری از شیوه های طب مکمل _ جایگزین، درمان تنها با استفاده از فرآورده های طبیعت (گیاهان دارویی، مواد معدنی، محصولات جانوری و…) و بدون استفاده از هیچ گونه مواد مصنوعی و غیرطبیعی صورت می گیرد. در این روش ها سعی می شود که درمان برپایه اصول زندگی طبیعی، با الهام از طبیعت و قوانین آن انجام شود. فلسفه «طب طبیعی» بر پایه وجود تمامی درمان ها در خود طبیعت استوار است.
طب سنتی (Traditional medicine): بسیاری از این روش ها ریشه در تاریخ دارند و صدها یا هزاران سال از ابداع آنها می گذرد. هر کشور یا منطقه ای طب سنتی خاص خود را دارا است که در موارد زیادی بین شیوه های تشخیصی _ درمانی و اصول آ ن، مشابهت هایی با دیگر کشورها و فرهنگ ها به چشم می خورد. از معروف ترین روش های طب سنتی می توان به طب سنتی چین، طب سنتی هند (آیورودا) و طب سنتی ایران اشاره کرد. عنوان طب سنتی خصوصاً توسط سازمان بهداشت جهانی و کشورهای جهان سوم به کار می رود. امروزه برخی از افراد با استفاده از شیوه های نوین، تکنولوژی های مدرن و علوم جدید به تحلیل، بررسی و تکمیل طب سنتی پرداخته اند. گاهی به این رویکرد جدید «طب سنتی جدید» گفته می شود.
طب بومی( Indigenous medicine): از این کلمه برای اشاره به پزشکی مرسوم در هر منطقه یا کشور استفاده می شود که عمدتاً نشانگر شیوه های بدوی و ابتدایی است. از جمله این روش ها می توان طب بومی سرخ پوستان آمریکا و انواع طب های بومی آفریقا و آسیا را نام برد. گاهی دو واژه «طب سنتی» و «طب بومی» به صورت مترادف به کار می روند.
طب حاشیه (Fringe medicine): این واژه توسط اشخاصی به کار برده می شود که اعتقاد دارند طب رایج غربی جریان اصلی پزشکی دنیا را شکل می دهد و می توان از دیگر روش های طبی در مواردی تنها به عنوان کمک کننده _ آن هم نه به شکل درمان اصلی _ استفاده کرد. این واژه در اوایل دهه 1960 میلادی توسط برایان اینگلیس و جفری مورای ابداع شد، اما از آنجایی که به طور ضمنی نشانگر فرعی بودن این رشته های طب بود نتوانست محبوبیت چندانی در میان عامه مردم کسب نماید.
با این وجود «مجله پزشکی بریتانیا»(BMJ) به سرعت این واژه را مورد قبول قرارداد! تا آنکه در دهه 1970 واژه «طب طبیعی» را جایگزین آن ساخت (به نظر می رسد که در این زمان شکل گیری هیپی ها و جنبش هیپی گری با شعار «بازگشت به طبیعت» در این امر نقش داشته است.)علاوه بر اسامی گفته شده عناوین دیگری همچون طب غیررسمی( Unconventional medicine) و طب غیررایــج (غیرمعمــول _ غیرمتـعارف) (Unorthodox medicine) نیز به این روش ها اطلاق می گردد.
در برخی از کشورها نیز واژه های خاصی به منظور اشاره به این شیوه های طبی در نظر گرفته شده است، به عنوان مثال در ایتالیا با نام «طب دیگر» و در فرانسه با عنوان «طب موازی» معروف است.
توجه داشته باشید که هیچ یک از این اسامی به طور کامل بیانگر مجموعه این روش ها نیست و در عین حال یک روش می تواند زیرمجموعه چند عنوان قرار بگیرد.
منبع: سایت پزشکان ایران: http://www.pezeshkan.org/?p=13097
آیا التیامی برای پزشکی هست!
پیش از آن که قرن 20 به نیمه برسد، شوق و شور وصف ناپذیری سراپای دانشمندان عالم مدرن را فرا گرفته بود، آنها به آنچه می گفتند مطمئن بودند و همه انواع دیگر معرفت را سرکوب می کردند، اکنون که زمان آن رؤیاهای خوشبینانه گذشته دوباره نظریه های رقیب آفتابی می شوند و نقاط ضعف علم جدید آسان تر دیده می شود. آنچه پیش رو دارید، آفتابی شدن طب غیر مدرن از خلال سخنان یکی از اساتید فلسفه، دکتر ریخته گران است.
* آقای دکتر، ما شما را بیشتر به عنوان استاد عرفان و فلسفه در دانشگاه می شناسیم. چطور به تحقیقات پزشکی روی آوردید؟
سخن را با یاد و نام دوست که آرامش دل هاست آغاز می کنم. باید عرض کنم زندگی من به گونه ای پیش رفته است که گهگاه خواسته و ناخواسته در باب پزشکی و نظام های آن اندیشه کنم. شاید اشتغال به فلسفه هم بی تأثیر نبوده باشد و شاید نیاز و علاقه شخصی و یا سابقه دو، سه سال تحصیل در دانشکده طب در جوانی باعث شده باشد که خاصه در پانزده سال اخیر به صورتی جدی به موضوع فلسفه طب بپردازم. در این مدت با طب سینایی آشنا شدم و کتاب های زیادی از جمله قانون را خواندم. به هر حال مختصر «ملاحظاتی در مبانی نظری طب» حاصل آمده که تقدیم می کنم.
این ملاحظات البته مداخله در کار پزشکان نیست. معتقدم هر کس که بیمار می شود می بایست به پزشک مراجعه کند. خود من هم چنین می کنم. همچنین مقصود آن نیست که مثلاً طب آیورودیک را که در هند رواج دارد، یا طب هومیوپاتی که از آلمان ریشه گرفته است، یا طب یونانی ایرانی و یا یک نظام دیگر پزشکی را تأیید و در مقابل، نوع دیگری را رد کنم بلکه می خواهم بگویم هر یک از این سیستم ها با حقیقتی فرهنگی و تمدنی خاص متناسب است. پزشکی جدید متناسب با مدرنیته و نگاه بشر جدید است. همان گونه که طب سینایی با تمدن ما وتمدن شرقی مناسبت داشته است. اگر گروهی ریشه های طب سینایی را در یونان باستان می دانند به این جهت است که تفکر یونان باستان (یعنی پیش از ظهور فلاسفه) همانند تفکر کشورهای شرقی بوده است. اساس طب سینایی برتفکر شرقی استوار بوده است.
* اساس طب سینایی (سینوی) چیست و چگونه با مبانی شرقی در مناسبت است؟
در طب سینایی همه چیز بر مدار اخلاط اربعه یعنی بلغم، صفرا، سودا و خون می چرخد که هر یک دارای طبیعت خاص خود هستند. صفرا در طبیعت خود گرم و خشک است؛ خون گرم و تر؛ سودا سرد و خشک و بلغم سرد و تر. پس هر چیز بر مدار گرمی، سردی، خشکی و تری دوران می کند. وضعیت سلامت نیز اعتدال در گرمی، سردی، خشکی و تری است. در کتاب تاریخ طب آمده که از طبیبی پرسیدند که چه می کنی پاسخ داد: خشک را تر می کنم و تر را خشک؛ گرم را سرد و سرد را گرم. گفتند پزشکی کار دیگری جز این نیست.
قصد ندارم در مورد مقولات پیچیده طب ساده انگاری کنم؛ بلکه می خواهم نشان دهم که اساس و مبانی این دیدگاه چه بوده است. آنچه قدما از آن به عناصر اربعه تعبیر می کردند، یعنی آب، باد، خاک و آتش هر یک طبعی دارند. زمین سرد و خشک است و با سودا هماهنگ می شود؛ آتش گرم و خشک است و با صفرا مناسب می آید؛ هوا گرم و تر است و باخون تطبیق می کند و آب سرد و تر است و با بلغم هماهنگ می گردد. وقتی آب، باد، خاک و آتش در وجود آدمی به تعادل برسند، سلامتی محقق می شود. این مطلب ما را به حقیقت مهمی می برد و آن مسئله «مزاج» است. مزاج، ترکیب عناصر اربعه است. پس در یک تقسیم بندی کلی افراد یا سودایی یا بلغمی یا صفرایی و یا دموی (خون) هستند. از نظر ابن سینا صاحبان همه مزاج ها می توانند سلامت باشند؛ منتهی در هر یک یکی از عناصر اندکی غلبه دارد، اما این غلبه به گونه ای نیست که ایجاد بیماری کند. در مجموع افراد براساس غلبه یک یا دو عنصر طبقه بندی می شوند. این طبقه بندی بسیار اهمیت دارد، زیرا نشان می دهد تجویز واحد برای یک بیماری وجود ندارد. برخلاف پزشکی امروز که برای هر بیماری تنها یک نسخه عرضه می کند، در طب سنتی نه تنها باید به بیماری توجه داشت، بلکه همچنین باید به شخص بیمار توجه کرد و براساس مزاج او نوع دارو و روش درمان را تعیین کرد. ابن سینا می گوید بحث شناخت مزاج و تبیین حقیقت آن کار حکیم و فیلسوف است و بنابراین درکتاب قانون متکفل بحث و تبیین آن نمی شود. نکته ای که باید در اینجا اضافه کرد این است که عناصر اربعه اجزای اصلی طبیعت هستند و طبیعت در یونانی «فوسیس» نامیده می شود که مبنا و منشأ کلمه فیزیک امروزی است. پس می توان گفت که طبیب از آغاز تاپایان با «فوسیس» سرو کاردارد. به همین جهت است که درانگلیسی از پزشک بااصطلاح «فیزیش physician» نیز تعبیر می کنند. از سوی دیگر ترکیب عناصر اربعه، ساختاری را تشکیل می دهند. ساختار وجود هر یک از ما، بر آیند ترکیب همین چهار عنصر است. این ساخت و ساختار با توجه به صورت عربی آنها که با واژه های «بنا» و «بنیه» تعبیر می شود ما را به مفهوم بنیه رهنمون می شود که همان نهاد، آفرینش و نیز قوه و توانایی هر کس است. پس می توان گفت که بنیه هرکس نتیجه این ترکیب است. سلامت و بیماری نتیجه این ساختار و نوع ترکیب عناصر اربعه است.
* چگونه ساختار و به اصطلاح بنیه هرکس، تعیین کننده حالت سلامت و بیماری اوست؟
اگر سلامت و بیماری را به فیزیک بدن یعنی به ساختار و بنیه یعنی نوع ترکیب عناصر اربعه مربوط کنیم بیماری چیزی نیست جز «سوء مزاج» و سلامت هم حسن مزاج است اما نکته مهم این است که ما معمولاً حالات جسمانی و روانی آدمی را صرفاً به دو قسم منقسم می دانیم، یکی سلامت و دیگری بیماری. اما ابن سینا قسم سومی را در نظر می گیرد که در آن حالت، فرد، نه بیمار است و نه سالم. توجه داشته باشیم که اتفاقاً مصادیق کسانی که نه بیمار و نه سالم هستند، بسیار زیاداست. همه افرادی که گرفتار بیماری های مزمن و زخم ها و التهاب ها (به اصطلاح itis -ها) هستند در این طبقه جای می گیرند. همانطور که گفتیم نتیجه طبقه بندی مزاج ها و همچنین حالت های سلامت، بیماری و حالت بینابین این است که هنگام مداوا علاوه بر بیماری، خود بیمار نیز مورد توجه قرار گیرد. به یاد می آورم زمانی از دوستی که متخصص هومیوپات بود، پرسیدم که شما برای فلان بیماری چه تجویز می کنید گفت: ما برای بیماری ها چیزی تجویز نمی کنیم، بلکه برای اشخاص تجویز می کنیم.
* ممکن است دیگر نتایج طبقه بندی مزاج ها و تأثیر آن در روش درمان را توضیح بدهید؟
اجازه بدهید مثالی عرض کنم. بنده فکر می کنم این که بعضی برای نوع آدمی رژیم غذایی تجویز می کنند، مایه بسی تعجب است. رژیم غذایی باید براساس اشخاص پیشنهاد شود. چگونه می توان فهرستی ازمیزان کالری یا کربوهیدرات یا پروتئین مورد نیاز نوع بشر را به صورت دقیق وعمومی تدوین کرد. در حالی که افراد مزاج واحد ندارند به طور کلی توجه به تمایزات هر شخص و نوع مزاج او کل نظام درمان را دگرگون می کند. از منظر دیگری به مطلب می پردازیم. میشل فوکو در کتاب «پیدایش درمانگاه» معتقد است دانش پزشکی جدید از تن آدمی، دانشی درباره تن یک مرده است. زیرا تن، پس از مرگ است که تبدیل به سوژه تحقیقات پزشکی می شود و تن مردگان همگی شبیه به هم است. بدون هیچگونه تمایز و تشخصی. ما التفاتی به این نکته نداریم که کالبد کاملاً جسمانی وجود ندارد. به گفته مرلوپونتی و گابریل مارسل انسان روح متجسد و یا جسد متروح است. یعنی نه جسم، صرفاً جسم است و نه روح صرفاً روح. روح آدمی متجسد و جسم انسان متروح است. بیان مطلب در معارف ما چنین است که روح پیش از تعلق به بدن مجرد و مفارق است اما بعد از تعلق نحوی اتحاد با جسم پیدا می کند. اگر روح را یک دریا و جسم را دریایی دیگر در نظر آوریم، هیچ کدام انسان نیستند بلکه انسان دو دریای درهم و یا بخشی از دو دریا است که در هم گشته اند. به قول بزرگان عرفان در ملتقای روح و جسم، قلب و نفس پدید می آید. ( قلب در اینجا صرفاً قلب فیزیکی که ضربان دارد، نیست. ) اطبا در گذشته به این در هم آمیختگی تن و جان و موالید آنها که قلب و نفس باشد، نظر داشتند. اما در رویکردهای جدید توجه به جسم با فقدان التفات به روح همراه است؛ یعنی تنی که متعلق به تحقیق پزشکی است، تن مرده است و روان نیز صرفاً چیزی تلقی می شود برآمده از جسم. بدین ترتیب پزشکی جدید پزشکی جماد است و این خود قول هانری برگسون را به یاد می آورد که متافیزیک غربی را متافیزیک ماده و منطق آن را منطق جماد دانسته است. بار دیگر می بینیم که چگونه میان پزشکی جدید و متافیزیک جدید هماهنگی است.
به این ترتیب می توان پزشکی عصر ما را با دو انتقاد روبه رو دید. یکی اینکه تن آدمی را به مثابه تن تنها می بینند و به ملتقای Interface تن وجان نمی روند و از سوی دیگر این پزشکی صرفاً به بیماری التفات دارد و نه به بیمار. مثلاً هیچ پزشکی هنگام درمان بیمار به وضع مزاجی او (یعنی به ترکیب و مزج عناصر در ساختار وجود او) توجه نمی کند.
* به نظر می رسد که توضیح وتبیین مشخصه ها و ویژگی های طب جدید و تفاوت آن با دیگر نظام های طبی کاملاً ضروری باشد. ممکن است باز هم مطلب را تفضیل دهید؟
ابتدا باید عرض کنم که ما هرگز نباید چشم خود را به روی آنچه پزشکی جدید بدان رسیده ببندیم. بخصوص حوزه های جراحی و بیماری های عفونی، بیش از حوزه های دیگر، عرصه موفقیت های بزرگ طب امروز است. پزشکی جدید اقتضای دوران جدید است. دوران جدید دوران خشونت آهن و سیمان است. رفتار آدمی در کل جهان به سمت خشونت میل کرده است. پس برخورد او با بیماری نیز به گونه ای خشن صورت می پذیرد، برخورد قهرآلود با بیماری به گونه ای برخورد شدید با عضو یا بافت منجر می شود. دیگر داروهای مُسکّن قدیمی که از گل و گیاه ساخته می شد چندان برای بشر استرس زده معاصر کارآمد نیست؛ گویی طبع بشر هم از لطافت بیرون آمده و بسیاری از بیماری ها می بایست با شیوه بمباران شیمیایی و جراحی حل و فصل شود. اما این شیوه ها نیز اغلب در برابر بسیاری از امراض مزمن کارگر نیفتاده اند؛ به عنوان مثال تا به حال گروه بزرگی از مبتلایان به میگرن به طور کامل و اساسی درمان نشده اند. در بسیاری از موارد ما فقط بیماری ها را کنترل می کنیم و همانگونه که بسیار تجربه کرده ایم، معمولاً کنترل بیماری با عوارضی گاه خطرناک برای اعضا و بافت های دیگر همراه بوده است. در اینجا باز هم باید هوشیار باشیم و نسبت به عظمت دستاورد های طب جدید غافل نباشیم و احکام یک طرفه صادر نکنیم. به هرحال می توان دید که پزشکی جدید در طول تاریخ گاه با توفیق و گاه با عدم توفیق روبه رو بوده است.
* آیا در پایان می توان چیزی به عنوان ملاحظه نهایی یا جمع بندی اضافه کرد؟
فکر می کنم بشر معاصر می بایست به مرحله ای از رشد عقلانی برسد که هر شخص بتواند خود نظام درمانگر مناسب خویش را انتخاب کند. کسی که دچار آپاندیسیت می شود نبایست به پزشک هومیوپات مراجعه کند، بلکه باید خود را به تیغ جراحی بسپارد و آن کس که گرفتار یک بیماری مزمن chronicاست، علاوه بر بهره مندی از روش های طب جدید، بایدامکانات دیگر نظام های طبی را نیز از نظر دور ندارد. در اینجا همانگونه که نمی خواهیم طب سینایی را نسبت به پزشکی جدید برتری دهیم، نباید و نمی توان پزشکی جدید را به طور کامل و همه جانبه بر گونه های دیگر پزشکی رجحان داد. باید به امکانات هر نظام پزشکی توجه کرد و از یافته های نظام های دیگر پزشکی در کنار طب جدید بهره مند شد. امروزه با توجه به اینکه بسیاری از بیماری های جدید مانند ایدز مولود چرخه های جدید زندگی یعنی اخلاق معاصر، تکنیک معاصر و حتی رژیم غذایی معاصر است، لزوم تحول کلی در شیوه زیست و پیوند دادن طب با معنویت و عرفان کاملاً ضروری به نظر می رسد. آنچه به نظر نگران کننده می رسد، وجود یک مسابقه بی پایان میان ظهور بیماری های نو و ظهور تکنولوژی های جدید برای برخورد با آنها است. مسلم آن که هیچکس نمی تواند با اطمینان بگوید که سرانجام این تکنولوژی پزشکی است که مسابقه را به سود خود پایان خواهد داد.
*به نظر می رسد توجه به این قبیل مطالب رویکرد کلی پزشکان را به مسئله درمان متحول می کند. آیا چنین نیست؟
همینطور است. تصور می کنم این مطالب اصلاً تلقی ما را نسبت به سلامت و بیماری دگرگون می کند و بخصوص می تواند پرتو تازه ای بر بیماری های روانی، عفونی، قلب و عروق و نیز آنچه که در طب جدید با اصطلاحات آلرژی و میگرن از آنها تعبیر می کنند، بیفکند. امیدوارم وقتی مجالی پیدا شود تا چگونگی این تحول را، به تفکیک در مورد هر یک از بیماری های فوق، بازگوییم و به جامعه پزشکی تقدیم کنیم.
منبع: نام گفت و گو شونده: دکتر محمد رضا - ریخته گران/ منبع: روزنامه - ایران - تاریخ شمسی نشر 09/04/1387 http://www.bashgah.net/pages-21727.htm
نقش علوم انسانی در تحول پارادایمی طب
چکیده: طب مدرن که امروزه در درمان بسیاری از بیماریها کارآمد بهنظر میرسد به شدت متأثر از تفکر مکانیکی دکارت است که بدن انسان را نوعی ماشین میدآن است که به جای پیچ و مهره و چرخ دنده از استخوان و عصب و عضله ساخته شده است. آنچه در بیولوژی و طب مدرن به شدت از آن غفلت شده است، موضوع بیولوژی و طب مدرن یعنی حیات است. سلولهای بدن انسان زنده و هوشمند هستند. هوشمندی و پیچیدگی رفتار سلولهای بدن انسانها در کمتر موضوعی از مقولات طب لحاظ میشود.مشکل وقتی پیچیدهتر میشود که طب در حیطههایی با مسائلی چون روان و ذهن انسان مواجه میشود. غلبه تفکر فلسفی فیزیکالیسم کاست گرا مشکلاتی در مسیر تکامل زیست شناسی و طب ایجاد کرده است. رویکرد انتقادی به دستاوردهای زیستشناسی مدرن به معنای نفی کامل آن نیست، بلکه دعوت به بازنگری رویکردها و تغییر شیوهی نگرش است.از جمله تلاشهای اخیرتوجه به مفهوم نوپدیدی است که بن مایهی تفکر کل نگر است. نظریهپردازی برای برون رفت از این بحران و لحاظ کردن مفهوم حیات در طب جدید موضوعی است که نیازمند همکاری بین رشتهای است و نقش علوم انسانی بسیار برجسته به نظر میرسد.
واژگان کلیدی: علوم انسانی، علوم پزشکی، تحول پارادایمی، فیزیکالیسم کاست گرا، نوپدیدی.
مقدمه
فلسفه علم طی دودهه گذشته در صدد بازنمایی ساختارهای تولید علم و حل مسئله در رشتههای مختلف علم بوده است. پارادایمهای کوهن ایدهالهای نظم طبیعی و رشتههای تولمین و سنتهای تحقیقاتی لائودن مواردی بیانگر همین تلاشاند. چنین تلاشهایی نهایتاً به حوزههای طب و زیست شناسی تسری یافت (شافنر، 1373: 41ـ58).
شروع تحقیقات منتهی به طب مدرن آنچنان که امروز میشناسیم از قرن نوزدهم میلادی بود، یعنی از هنگامیکه دانشمندان علوم پزشکی ساختار و کارکرد ارگانیسم انسان را در حالتهای تندرستی و بیماری، به طور نظاممند بررسی کردند. در این هنگام طب از سنتهای گذشته گسست و در پارادایم آن آشفتگی قابل ملاحظهای رخ داد، به حدی که در مجلههای پزشکی نیز بحثهای فلسفی در گرفت. انتهای قرن نوزدهم، بیشتر اعضای جامعه پزشکی پذیرفتند که طب شاخهای از علوم طبیعی است و باید فرآیندهای بیماری را با اصطلاحات آناتومیو فیزیولوژی تبیین کرد. الگوی مکانیکی بیماری بخش مهمیاز پارادایم پزشکی شد. مطابق این نظریه بیماری نوعی اختلال در ماشین بیولوژیک بدن و پزشک مکانیکی ماهر برای تعمیراین ماشین خراب است (ولف، 1380).
اوج پیشرفتهای بیولوژی در همین دوره است که تحت سیطره تفکر فلسفی فیزیکالیسم کاستگرا قرار دارد. پیش فرض تفکر فلسفی فیزیکالیسم کاستگرا این است که میتوان همه پدیدهها از جمله وجود انسان را به اجزای قابل بررسی و شناخت، بهدست قوانین حاکم بر دنیای فیزیکی و مادی تقسیم کرد. بر مبنای تفکر فیزیکالیسم، همه چیزهای موجود در عالم، مادی و فیزیکی هستند و رفتار آنها با قوانین فیزیک قابل توضیح است. ساختار نظریه در علوم فیزیکی نشان دهنده چیزی است که میتوان آن را ایده آل اقلیدسی نامید، یک نظام قیاسی شامل دسته بزرگی از تصمیم هاست که همگی در زیر چند اصل موضوعه محدود گرد آمدهاند. علوم فیزیکی مانند مکانیک نیوتونی، ترمودینامیک کلاسیک سعی داشتهاند خود را با چنین ساختاری تطبیق دهند. فلاسفه زیستشناسی از جمله روس بر این باور بودند که قوانین و نظریههای زیست شناسی دارای ساختاری منطقی دقیقاً مشابه ساختار منطقی علوم فیزیکی است. (شافنر، 1373: 58ـ41). بر مبنای تفکر فروکاستگرایی اشیا پدیدهها و مفاهیم پیچیده قابل تفکیک به مجموعهای از اجزای سادهتر هستند.طیف نفوذ کاستگرایی در تحلیل پدیدهها میتواند از هستی شناسی تا روششناسی باشد. کاست گرایی هستیشناختی بر آن است که اشیا از تعدادی اجزای پایه تشکیل شدهاند که به صورت منظمیدر ارتباط با هم رفتار میکنند. کاست گرایی روش شناختی بر آن است که فهم عملکرد اجزای یک سیستم پیچیده بهترین راه فهم کل یک سیستم است.
غلبه تفکر فلسفی فیزیکالیسم دونقصان عمده در مسیر تکامل زیست شناسی و طب ایجاد کرده است. اول آنکه استفاده از مماثلتهای فیزیکی با آنکه در توسعه دانش زیست شناسی نقش غیر قابل انکاری داشته است ولی باعث نادیده انگاشتن عامل بسیار مهمیشده است که میتوان آن را هوش حیات نامید. مثلاً بر مبنای این رویکرد قلب یک پمپ مکانیکی است و عروق لولههایی هستند که خون را به همه سلولها میرسانند. بنابراین، اگر به علت بیماری تصلب شرائین مسیر عبور خون در این لوله تنگ یا مسدود شد باید با ادوات لوله باز کنی به سراغش رفت و کاملاً به صورت مکانیکی راه را باز کرد؛در حالی که عروق پوشیده از سلولهای زندهای هستند که هوشمندانه بر جریان خون و نیازهای بافت زیرین نظارت میکنند ونقش فعالانه ای در تثبیت اوضاع عروق به عهده دارند واگر وضعیت نامناسب بدن مثل افزایش چربی و قند خون باعث شود که این سلولها قادر به انجام عملکرد طبیعی خود نباشند، باز کردن رگ با یک لوله برای بازگرداندن سلامتی به عروق کافی نیست وبرای ترتیب دادن هر گونه مداخله منتهی به سلامت باید هوشمندی سلولهای زنده موجود را نیز درنظر گرفت.
دوم آنکه بر خلاف قوانین فیزیکی که جهانشمول هستند، نظریههای زیست شناسی فاقد شمول وسیع هستند. بیشتر تخقیقات زیست شناسی بر روی چند موجود زنده مناسب که به آنها الگوی حیوانی میگویند، کانون شده است. مثل مگس سرکه، باکتری اشرشیاکلی و بعضی گونههای موش. این موجودات زنده به عنوان پیش نمونه در نظر گرفته میشوند و دارای شباهتهایی با دیگر موجودات زنده و در نهایت با انسان هستند. این شباهت تضمین کننده آن است که محدوه سازوکار را به دسته بزرگتری از موجودات زنده تعمیم دهیم. این تعمیم از دو جهت چالش برانگیز است. اول آنکه منطق تعمیم باید با جهت تکاملی سازگار باشد. یعنی رفتار یک جاندار تک سلولی را خیلی با احتیاط باید در مورد انسان به کاربرد؛ زیرا با تعمیم آن کل روند تکاملی که بین این دو موجود قرار دارد، نادیده گرفته شده است (Griffithsand Gry). چالش دوم رویکرد انسان زدایِ این دیدگاه است. تعمیم یافتههای الگوی حیوانی به انسان از یک سو تفاوتهای فردی بین انسانها را نادیده میگیرد و از سوی دیگر شکاف بین ذهن و جسم را در فلسفه پزشکی عمیقتر میکند.
مشکل پارادایم کاست گرایی است که فرض میکند با شناختن اجزاء یک چیز میتوان کل آن را فهمید. با این رویکرد همه پدیدههای زیست شناختی تظاهرات پیچیده تر علل ملکولی هستند و نهایتاً قابل فروکاستن به همان علل هستند کاست گرایی در طب در دو محور اتفاق میافتد: فروکاستن پدیدههای بیولوژیک به پدیدههای فیزیکی شیمیایی و فروکاستن حیات انسان به ملکول و اتم.
مفهوم نوپدیدی که یک رویکرد ضد کاست گرا راه برون رفت از این بحران به نظر میرسد. نوپدیدی به این معنی است که فهم هر سیستمیبر اساس تجزیه آن به اجزا و فهم آنها میسر نیست. پارادایم نوپدیدی این است که اجزا در تعامل با هم رفتاری دارند که به صورت جداگانه چنین رفتاری نمیکنند. به یک عبارت بسیار ساده بر اساس مفهوم نوپدیدی 2+2 مساوی با 4 نیست. مفهوم نوپدیدی بن مایه کل نگری است. کل گرایی شامل یک طیف است. یک سر طیف، کل گرایی حداکثری است. وقتی یک سیستم در حالت حداکثر کل گرایی است که پیش بینیِ رفتار آن، از طریق آنالیز قواعد و روابط علی و معلولی ِ زیر ساختهایش میسر نباشد. از سوی دیگر، یک سیستم، کل گرای حداقلی است اگر کلگرای حداکثری نباشد و آنالیز زیر ساختهایش بتواند به طور نسبی رفتار سیستم را پیشبینی کند (Kavffman, 2006). برای ایجاد یک تغییر پارادایمیدر حال حاضر مفهومیاز کل نگری مطلوب است که با کاست گرایی به صورت ناقص و نسبی سازگار باشد. این همان مفهوم کل گرایی حداقلی است. جنبشهای الگوسازی به دنبال پیریزی مفهوم نوپدیدی در زیستشناسی هستند. این رویکرد با به چالش کشیدن کاست گرایی به فهم این مطلب کمک میکند که برای شناختن کل از راه اجزا باید راه متفاوتی در پیش گرفت. الگوسازی میتواند زمینه ساز مطالعاتی باشد که به جای اینکه با رویکرد فروکاستی موجودات را مطالعه کنند، با دیدگاهِ نوپدیدانه، مطالعاتی را در حوزه زیستشناسی تعریف نمایند. شاید بهترین مثال از این گونه کوشش ها مطالعات تکاملی است که فراتر از محدوده فیزیکالیسم را در پژوهشهای زیست شناختی مد نظر دارد. البته باید توجه داشت که مطالعات تکاملی اکنون به صورت مطالعاتی الحاقی به بدنه پژوهشهای فیزیکی شیمیایی است ولی این توان نهفته را دارد که زمینه ساز این تحول باشد. کل گرایی حداقلی البته بعید است که بتواند مشکل فروکاستن حیات به اتم و ملکول را حل کند. به نظر میرسد حرکت از سمت کل گرایی حداقلی به حداکثری راهگشاست.
همانطور که فیلسوفان علم نشان دادهاند انقلاب در مفاهیم فیزیکی در وهله نحست ناشی از واقعیتهای تازه نبود، بلکه ناشی از شیوههای جدید نگرش به واقعیتهای گذشته بود (وستفال، 1379). رویکرد انتقادی به دستاوردهای زیست شناسی مدرن به معنای نفی کامل آن نیست، بلکه دعوت به بازنگری رویکردها و تغییر شیوه نگرش است.
منابع
شافنر، ک. پاییز 1373. «استدلال مبتنی بر نمونه درباره الگوهای زیستی و بیماریها: ارتباطی میان فلسفه پزشکی و فلسفه علم». ترجمه صمدی ه. سروش اندیشه. سال سوم صفحه 41ـ58.
ولف ه ر،اندرپدرسون ا، روزنبرگ ر. 1380. درآمدی بر فلسفه طب. ترجمه: همایون مصلحی. تهران: انتشارات طرح نو.
وستفال ر. 1379. تکوین علم جدید. ترجمه آذرنگ ع، رضایی ر. تهران: انتشارات طرح نو.
http://en.wikipedia.org/wiki/reductionism
Griffiths PE.Gray RD.Developmental systems and evolutionary explanation. The philosophy of biology.DL Hull and M Ruse.Oxford: Oxford university Press: 117ـ34
Kauffman S,Clayton P.On emergence,agency and organization. Biology and philosophy 2006. 21: 501ـ521
شقایق حقجوی جوانمرد*مرکز تحقیقات فیزیولوژی کاربردی / علیرضا منجمی*دفتر پرورش استعدادهای علمی دانشجویان / آرش حدادگر*دانشگاه علوم پزشکی اصفهان / منبع: فایل html ، دانلود فایل وردی مقاله
باید با مطالعه و ترجمه و دقت در فلسفه های مضاف و تمدن اسلامی و فلسفه طب، درباره تاریخ طب در اسلام و تمدن اسلامی و فلسفه طب و نقد طب پوزیتیویستی مدرن، بیش از گذشته تلاش کنیم. امید که ما، علیه انحصارگرایی مفرط طب پوزیتیویستی غربی، که در دانشگاه های ما تدریس می شود، قدمی هر چند کوچک برداشته باشم. چرا که سیطره تفکر غربی بر دانشگاه های سکولار ما، از دیر باز مورد نقد دلسوزان و اندیشمندان ایرانی بوده است. خصوصا در رشته های پزشکی، این غربزدگی دو صد چندان بوده است.
*درهمین زمینه این مقالات نیز خواندنی هستند: مصاحبه با دکتر ریخته گران درباره فلسفه طب / همچنین:مقدمه ای بر طب مکمل وهمچنین: محصولات غذایی تمدن وحشی غرب،مضر برای روح و جسم+عکس های تکان دهنده از آزار جانداران / * همچنین: زیانهای غذا در دنیای وارونه (غذاهای آماده و سریع؛ تهدیدکننده سلامت) مجله طوبی، پائیز87، شماره 30. / * همچنین: ?از فلسفه به پزشکی ?نگاهی به معنا و مسائل فلسفه پزشکی فهرست مطالب این مقاله ارزشمند: 1- سیر تاریخی فلسفة پزشکی 2- سه رویکرد عمده به فلسفة پزشکی 3- نگاه متافیزیکی به پزشکی 4- معرفتشناسی پزشکی / * همچنین: * نقش علوم انسانی در تحول پارادایمی طب / نگاهی به گذشته حال و آینده دندانپزشکی / عقاید ابن سینا درباره سرطان / طب و داروسازی در اندلس / طب در یونان باستان / تاریخچه ی حجامت در ایران / طب پیشگیری از دیدگاه ابنسینا / آیا حجامت در سلامتی بدن موثر است؟ / پزشکی در ایران باستان / طب و داروسازی در اندلس / تاریخچه بیمارستان سینا / جایگاه داروسازی و زکریای رازی در تمدن اسلامی / مجادله طبی و خواندنی امام صادق با طبیب هندی!
<ماه رجب آمد و زمان جبران رسید و نرسیده ها فرصت یافتند تا خود را بیابند و برسند امَا شرط دارد و آن زاری و اشک برای خالی بودن مشک های معرفت است.
زمان خدایی شدن آمد و خورشید شیدایی درخشید و شادی به قلب مومنین جامانده از قافلهء معرفت راه یافت و آفت بندگی از بین رفت و رفتن به کوی دلبر آغازید.
جام جهانی شروع شد و جهانی را غرق غفلت از این ماه کرد و خورشید انسانیت در غزه و فلسطین در اسارت باقی ماند.
جام جهانی آغاز شد یک جملهء زشتی است که آغاز و پایان بدبختی ها را در خود نگه داشته است و آن چیست ---------------------
آری آلودگی غرب و غروب پاکی را چگونه باید فراموشاند آیا چاره ای جز جذابیت های کاذب و دروغین می باشد و آیا جام جهانی بهترین ابزار برای ابراز این فتنه نیست ...........
باید کاری کرد و کوری مردم عالم را شفا داد
باید سفرهای علمی کرد و مناظره ها برپا نمود و باید بادهای شکننده ء علمی را در زندگی آرام مردم غافل به وزیدن انداخت تا به حرکت درآیند و دنبال پناهگاه بگردند و آنگاه ما پناه گاه مستضعفان عالم گردیم تا بفهمند اسلام این است و غرب چه بود و بفهمند بودا که بود و محمد آن رسول پایدار خدا که بود.
طوفان عرفانها وزیدن گرفته است و گرگان شیطان صفت رگ غیرت و مردانگی را تیغ می زنند و جوانان را از آب زلال و نان حلال دور می کنند و ندای آقایی و سلطانی بر نفس اماره را فراموش کرده اند و مانند موش ترسو شده اند لذا غرب برای استمرار ترس در وجود جوانان ناچار است تسلیحات هسته ای و نظامی خود را روز افزون نماید و این است تعلیمات عرفان بودایی که ....
ولی ولی ولی ولی ولی اسلام به خوبی ها به پایداری ها و فکر کردن سلام می کنند و دست در دست داستانهای واقعی عالم می دهد و آنرا می فشارد و آری آری آری آری آری اسلام شهد شیرین شهادت و مبارزه با طوفان عرفانهای کاذب و بوادایی صفت را به کام جوانان می چشاند تا نترسند و این نترسیدن چیزی است که غرب از آن می ترسد چرا چرا چرا چرا
زیرا تسلیحات اتمی و نظامی غرب از کار می افتد چون تمام ارزش آن برای ترساندن بود و جوان شیعه از مرگ نمی ترسد پس غرب غروب کرد و خلع سلاح شد آری این شروع شکست تمدن غرب و شروع تمدن با شکوه اسلامی شیعی در تمام تار و پود عالم است و ما در راهیم و دوستانمان در راهند و خدا با ماست چون اوست راه و اوست رهبر ما و ما می رسیم چون خدا با ماست.
وبلاگ باز باران و عاشقان ظهور فراموش نشود.
در روز های آینده طرح جذب عشاق برای لشکرکشی به سوی قلعه های علم برای ایجاد تمدن با شکوه اسلامی شیعی در این وبلاگ کاشته می شود تا با آبیاری دیدن شما رشد کرده و ثمره هایش را در تمدن با شکوه اسلامی شیعی در روز تولد صاحب عالم مهدی موعود به عاشقان ظهور هدیه نماییم و از لبان آنان صلوات ببینیم.