سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نادانى بود به دنیا آرمیدن و ناپایدارى آن را دیدن و کوتاهى در کار نیک با یقین به پاداش آن زیان است ، و اطمینان به هر کس پیش از آزمودن او ، کار مردم ناتوان . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :7
بازدید دیروز :19
کل بازدید :65660
تعداد کل یاداشته ها : 69
103/2/30
2:1 ص

آیا التیامی برای پزشکی هست!

پیش از آن که قرن 20 به نیمه برسد، شوق و شور وصف ناپذیری سراپای دانشمندان عالم مدرن را فرا گرفته بود، آنها به آنچه می گفتند مطمئن بودند و همه انواع دیگر معرفت را سرکوب می کردند، اکنون که زمان آن رؤیاهای خوشبینانه گذشته دوباره نظریه های رقیب آفتابی می شوند و نقاط ضعف علم جدید آسان تر دیده می شود. آنچه پیش رو دارید، آفتابی شدن طب غیر مدرن از خلال سخنان یکی از اساتید فلسفه، دکتر ریخته گران است.

 * آقای دکتر، ما شما را بیشتر به عنوان استاد عرفان و فلسفه در دانشگاه می شناسیم. چطور به تحقیقات پزشکی روی آوردید؟

سخن را با یاد و نام دوست که آرامش دل هاست آغاز می کنم. باید عرض کنم زندگی من به گونه ای پیش رفته است که گهگاه خواسته و ناخواسته در باب پزشکی و نظام های آن اندیشه کنم. شاید اشتغال به فلسفه هم بی تأثیر نبوده باشد و شاید نیاز و علاقه شخصی و یا سابقه دو، سه سال تحصیل در دانشکده طب در جوانی باعث شده باشد که خاصه در پانزده سال اخیر به صورتی جدی به موضوع فلسفه طب بپردازم. در این مدت با طب سینایی آشنا شدم و کتاب های زیادی از جمله قانون را خواندم. به هر حال مختصر «ملاحظاتی در مبانی نظری طب» حاصل آمده که تقدیم می کنم.

این ملاحظات البته مداخله در کار پزشکان نیست. معتقدم هر کس که بیمار می شود می بایست به پزشک مراجعه کند. خود من هم چنین می کنم. همچنین مقصود آن نیست که مثلاً طب آیورودیک را که در هند رواج دارد، یا طب هومیوپاتی که از آلمان ریشه گرفته است، یا طب یونانی ایرانی و یا یک نظام دیگر پزشکی را تأیید و در مقابل، نوع دیگری را رد کنم بلکه می خواهم بگویم هر یک از این سیستم ها با حقیقتی فرهنگی و تمدنی خاص متناسب است. پزشکی جدید متناسب با مدرنیته و نگاه بشر جدید است. همان گونه که طب سینایی با تمدن ما وتمدن شرقی مناسبت داشته است. اگر گروهی ریشه های طب سینایی را در یونان باستان می دانند به این جهت است که تفکر یونان باستان (یعنی پیش از ظهور فلاسفه) همانند تفکر کشورهای شرقی بوده است. اساس طب سینایی برتفکر شرقی استوار بوده است.

 * اساس طب سینایی (سینوی) چیست و چگونه با مبانی شرقی در مناسبت است؟

در طب سینایی همه چیز بر مدار اخلاط اربعه یعنی بلغم، صفرا، سودا و خون می چرخد که هر یک دارای طبیعت خاص خود هستند. صفرا در طبیعت خود گرم و خشک است؛ خون گرم و تر؛ سودا سرد و خشک و بلغم سرد و تر. پس هر چیز بر مدار گرمی، سردی، خشکی و تری دوران می کند. وضعیت سلامت نیز اعتدال در گرمی، سردی، خشکی و تری است. در کتاب تاریخ طب آمده که از طبیبی پرسیدند که چه می کنی پاسخ داد: خشک را تر می کنم و تر را خشک؛ گرم را سرد و سرد را گرم. گفتند پزشکی کار دیگری جز این نیست.

قصد ندارم در مورد مقولات پیچیده طب ساده انگاری کنم؛ بلکه می خواهم نشان دهم که اساس و مبانی این دیدگاه چه بوده است. آنچه قدما از آن به عناصر اربعه تعبیر می کردند، یعنی آب، باد، خاک و آتش هر یک طبعی دارند. زمین سرد و خشک است و با سودا هماهنگ می شود؛ آتش گرم و خشک است و با صفرا مناسب می آید؛ هوا گرم و تر است و باخون تطبیق می کند و آب سرد و تر است و با بلغم هماهنگ می گردد. وقتی آب، باد، خاک و آتش در وجود آدمی به تعادل برسند، سلامتی محقق می شود. این مطلب ما را به حقیقت مهمی می برد و آن مسئله «مزاج» است. مزاج، ترکیب عناصر اربعه است. پس در یک تقسیم بندی کلی افراد یا سودایی یا بلغمی یا صفرایی و یا دموی (خون) هستند. از نظر ابن سینا صاحبان همه مزاج ها می توانند سلامت باشند؛ منتهی در هر یک یکی از عناصر اندکی غلبه دارد، اما این غلبه به گونه ای نیست که ایجاد بیماری کند. در مجموع افراد براساس غلبه یک یا دو عنصر طبقه بندی می شوند. این طبقه بندی بسیار اهمیت دارد، زیرا نشان می دهد تجویز واحد برای یک بیماری وجود ندارد. برخلاف پزشکی امروز که برای هر بیماری تنها یک نسخه عرضه می کند، در طب سنتی نه تنها باید به بیماری توجه داشت، بلکه همچنین باید به شخص بیمار توجه کرد و براساس مزاج او نوع دارو و روش درمان را تعیین کرد. ابن سینا می گوید بحث شناخت مزاج و تبیین حقیقت آن کار حکیم و فیلسوف است و بنابراین درکتاب قانون متکفل بحث و تبیین آن نمی شود. نکته ای که باید در اینجا اضافه کرد این است که عناصر اربعه اجزای اصلی طبیعت هستند و طبیعت در یونانی «فوسیس» نامیده می شود که مبنا و منشأ کلمه فیزیک امروزی است. پس می توان گفت که طبیب از آغاز تاپایان با «فوسیس» سرو کاردارد. به همین جهت است که درانگلیسی از پزشک بااصطلاح «فیزیش physician»  نیز تعبیر می کنند. از سوی دیگر ترکیب عناصر اربعه، ساختاری را تشکیل می دهند. ساختار وجود هر یک از ما، بر آیند ترکیب همین چهار عنصر است. این ساخت و ساختار با توجه به صورت عربی آنها که با واژه های «بنا» و «بنیه» تعبیر می شود ما را به مفهوم بنیه رهنمون می شود که همان نهاد، آفرینش و نیز قوه و توانایی هر کس است. پس می توان گفت که بنیه هرکس نتیجه این ترکیب است. سلامت و بیماری نتیجه این ساختار و نوع ترکیب عناصر اربعه است.

 * چگونه ساختار و به اصطلاح بنیه هرکس، تعیین کننده حالت سلامت و بیماری اوست؟

اگر سلامت و بیماری را به فیزیک بدن یعنی به ساختار و بنیه یعنی نوع ترکیب عناصر اربعه مربوط کنیم بیماری چیزی نیست جز «سوء مزاج» و سلامت هم حسن مزاج است اما نکته مهم این است که ما معمولاً حالات جسمانی و روانی آدمی را صرفاً به دو قسم منقسم می دانیم، یکی سلامت و دیگری بیماری. اما ابن سینا قسم سومی را در نظر می گیرد که در آن حالت، فرد، نه بیمار است و نه سالم. توجه داشته باشیم که اتفاقاً مصادیق کسانی که نه بیمار و نه سالم هستند، بسیار زیاداست. همه افرادی که گرفتار بیماری های مزمن و زخم ها و التهاب ها (به اصطلاح itis -ها) هستند در این طبقه جای می گیرند. همانطور که گفتیم نتیجه طبقه بندی مزاج ها و همچنین حالت های سلامت، بیماری و حالت بینابین این است که هنگام مداوا علاوه بر بیماری، خود بیمار نیز مورد توجه قرار گیرد. به یاد می آورم زمانی از دوستی که متخصص هومیوپات بود، پرسیدم که شما برای فلان بیماری چه تجویز می کنید گفت: ما برای بیماری ها چیزی تجویز نمی کنیم، بلکه برای اشخاص تجویز می کنیم.

 * ممکن است دیگر نتایج طبقه بندی مزاج ها و تأثیر آن در روش درمان را توضیح بدهید؟

اجازه بدهید مثالی عرض کنم. بنده فکر می کنم این که بعضی برای نوع آدمی رژیم غذایی تجویز می کنند، مایه بسی تعجب است. رژیم غذایی باید براساس اشخاص پیشنهاد شود. چگونه می توان فهرستی ازمیزان کالری یا کربوهیدرات یا پروتئین مورد نیاز نوع بشر را به صورت دقیق وعمومی تدوین کرد. در حالی که افراد مزاج واحد ندارند به طور کلی توجه به تمایزات هر شخص و نوع مزاج او کل نظام درمان را دگرگون می کند. از منظر دیگری به مطلب می پردازیم. میشل فوکو در کتاب «پیدایش درمانگاه» معتقد است دانش پزشکی جدید از تن آدمی، دانشی درباره تن یک مرده است. زیرا تن، پس از مرگ است که تبدیل به سوژه تحقیقات پزشکی می شود و تن مردگان همگی شبیه به هم است. بدون هیچگونه تمایز و تشخصی. ما التفاتی به این نکته نداریم که کالبد کاملاً جسمانی وجود ندارد. به گفته مرلوپونتی و گابریل مارسل انسان روح متجسد و یا جسد متروح است. یعنی نه جسم، صرفاً جسم است و نه روح صرفاً روح. روح آدمی متجسد و جسم انسان متروح است. بیان مطلب در معارف ما چنین است که روح پیش از تعلق به بدن مجرد و مفارق است اما بعد از تعلق نحوی اتحاد با جسم پیدا می کند. اگر روح را یک دریا و جسم را دریایی دیگر در نظر آوریم، هیچ کدام انسان نیستند بلکه انسان دو دریای درهم و یا بخشی از دو دریا است که در هم گشته اند. به قول بزرگان عرفان در ملتقای روح و جسم، قلب و نفس پدید می آید. ( قلب در اینجا صرفاً قلب فیزیکی که ضربان دارد، نیست. ) اطبا در گذشته به این در هم آمیختگی تن و جان و موالید آنها که قلب و نفس باشد، نظر داشتند. اما در رویکردهای جدید توجه به جسم با فقدان التفات به روح همراه است؛ یعنی تنی که متعلق به تحقیق پزشکی است، تن مرده است و روان نیز صرفاً چیزی تلقی می شود برآمده از جسم. بدین ترتیب پزشکی جدید پزشکی جماد است و این خود قول هانری برگسون را به یاد می آورد که متافیزیک غربی را متافیزیک ماده و منطق آن را منطق جماد دانسته است. بار دیگر می بینیم که چگونه میان پزشکی جدید و متافیزیک جدید هماهنگی است.

به این ترتیب می توان پزشکی عصر ما را با دو انتقاد روبه رو دید. یکی اینکه تن آدمی را به مثابه تن تنها می بینند و به ملتقای Interface تن وجان نمی روند و از سوی دیگر این پزشکی صرفاً به بیماری التفات دارد و نه به بیمار. مثلاً هیچ پزشکی هنگام درمان بیمار به وضع مزاجی او (یعنی به ترکیب و مزج عناصر در ساختار وجود او) توجه نمی کند.

 * به نظر می رسد که توضیح وتبیین مشخصه ها و ویژگی های طب جدید و تفاوت آن با دیگر نظام های طبی کاملاً ضروری باشد. ممکن است باز هم مطلب را تفضیل دهید؟

ابتدا باید عرض کنم که ما هرگز نباید چشم خود را به روی آنچه پزشکی جدید بدان رسیده ببندیم. بخصوص حوزه های جراحی و بیماری های عفونی، بیش از حوزه های دیگر، عرصه موفقیت های بزرگ طب امروز است. پزشکی جدید اقتضای دوران جدید است. دوران جدید دوران خشونت آهن و سیمان است. رفتار آدمی در کل جهان به سمت خشونت میل کرده است. پس برخورد او با بیماری نیز به گونه ای خشن صورت می پذیرد، برخورد قهرآلود با بیماری به گونه ای برخورد شدید با عضو یا بافت منجر می شود. دیگر داروهای مُسکّن قدیمی که از گل و گیاه ساخته می شد چندان برای بشر استرس زده معاصر کارآمد نیست؛ گویی طبع بشر هم از لطافت بیرون آمده و بسیاری از بیماری ها می بایست با شیوه بمباران شیمیایی و جراحی حل و فصل شود. اما این شیوه ها نیز اغلب در برابر بسیاری از امراض مزمن کارگر نیفتاده اند؛ به عنوان مثال تا به حال گروه بزرگی از مبتلایان به میگرن به طور کامل و اساسی درمان نشده اند. در بسیاری از موارد ما فقط بیماری ها را کنترل می کنیم و همانگونه که بسیار تجربه کرده ایم، معمولاً کنترل بیماری با عوارضی گاه خطرناک برای اعضا و بافت های دیگر همراه بوده است. در اینجا باز هم باید هوشیار باشیم و نسبت به عظمت دستاورد های طب جدید غافل نباشیم و احکام یک طرفه صادر نکنیم. به هرحال می توان دید که پزشکی جدید در طول تاریخ گاه با توفیق و گاه با عدم توفیق روبه رو بوده است.

 * آیا در پایان می توان چیزی به عنوان ملاحظه نهایی یا جمع بندی اضافه کرد؟

فکر می کنم بشر معاصر می بایست به مرحله ای از رشد عقلانی برسد که هر شخص بتواند خود نظام درمانگر مناسب خویش را انتخاب کند. کسی که دچار آپاندیسیت می شود نبایست به پزشک هومیوپات مراجعه کند، بلکه باید خود را به تیغ جراحی بسپارد و آن کس که گرفتار یک بیماری مزمن chronicاست، علاوه بر بهره مندی از روش های طب جدید، بایدامکانات دیگر نظام های طبی را نیز از نظر دور ندارد. در اینجا همانگونه که نمی خواهیم طب سینایی را نسبت به پزشکی جدید برتری دهیم، نباید و نمی توان پزشکی جدید را به طور کامل و همه جانبه بر گونه های دیگر پزشکی رجحان داد. باید به امکانات هر نظام پزشکی توجه کرد و از یافته های نظام های دیگر پزشکی در کنار طب جدید بهره مند شد. امروزه با توجه به اینکه بسیاری از بیماری های جدید مانند ایدز مولود چرخه های جدید زندگی یعنی اخلاق معاصر، تکنیک معاصر و حتی رژیم غذایی معاصر است، لزوم تحول کلی در شیوه زیست و پیوند دادن طب با معنویت و عرفان کاملاً ضروری به نظر می رسد. آنچه به نظر نگران کننده می رسد، وجود یک مسابقه بی پایان میان ظهور بیماری های نو و ظهور تکنولوژی های جدید برای برخورد با آنها است. مسلم آن که هیچکس نمی تواند با اطمینان بگوید که سرانجام این تکنولوژی پزشکی است که مسابقه را به سود خود پایان خواهد داد.

*به نظر می رسد توجه به این قبیل مطالب رویکرد کلی پزشکان را به مسئله درمان متحول می کند. آیا چنین نیست؟

همینطور است. تصور می کنم این مطالب اصلاً تلقی ما را نسبت به سلامت و بیماری دگرگون می کند و بخصوص می تواند پرتو تازه ای بر بیماری های روانی، عفونی، قلب و عروق و نیز آنچه که در طب جدید با اصطلاحات آلرژی و میگرن از آنها تعبیر می کنند، بیفکند. امیدوارم وقتی مجالی پیدا شود تا چگونگی این تحول را، به تفکیک در مورد هر یک از بیماری های فوق، بازگوییم و به جامعه پزشکی تقدیم کنیم.

منبع: نام گفت و گو شونده: دکتر محمد رضا - ریخته ‏گران/ منبع: روزنامه - ایران - تاریخ شمسی نشر 09/04/1387  http://www.bashgah.net/pages-21727.htm