سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بی گمان در سوره حمد، کلماتی جامع ازخیر و حکمت در امور دنیا و آخرت گرد آمده است که نظیر آن رادر هیچ کجا نمی توان یافت . [امام رضا علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :9
بازدید دیروز :0
کل بازدید :65643
تعداد کل یاداشته ها : 69
103/2/29
9:56 ع

خلاهای راهبردی در رویکرد به آمریکای لاتین

شناخت جامع و درستی از آمریکای لاتین نداریم

بررسی انتقادی عملکرد دولتهای پس از انقلاب در آمریکای لاتین در گفتگو با دکتر محمدصادق کوشکی،

کارشناس مسائل سیاسی و عضو هئیت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران 

 * آیا آمریکای لاتین ارزش کار و سرمایه‌گذاری سیاسی، فرهنگی و حتی علمی دارد؟

 آمریکای لاتین ارزش کار زیادی دارد. ما می‌توانیم روی آمریکای لاتین سرمایه‌گذاری بکنیم. در آنجا کشش‌هایی هست و هم اینکه ما حرف‌هایی در عرصه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و دینی برای گفتن داریم. اما حالا ممکن است روی شیوه کار دولت و یا دکتر احمدی‌نژاد که در این روابط از جمله تمرکز خاصی روی شخص هوگو چاوز، رئیس‌جمهور ونزوئلا دارد، درست نباشد یا آن را نپسندیم. این یک مثال است و اصراری هم ندارم که این شیوه غلط است یا درست. می‌توان روش‌ها و رویکردهای توجه به آمریکای لاتین و نوع فعالیت‌ها را نقد کرد اما هنوز توجه لازم، جامع و مناسب را به این منطقه نکرده‌ایم و این منطقه هنوز هم جای پرداخت و توجه بیشتر و جامع‌تری را می‌طلبد. این منطقه چند تا نکته استراتژیک مشترک با ما دارد:اول اینکه از استعمار زیاد لطمه خورده است؛ یعنی جزء قربانیان استعمار و استکبار جهانی و بی‌عدالتی در جهان بوده است. جزو مظلومیتی است که انقلاب اسلامی داعیه حمایت از آنها را داشت و دارد خصوصاً با توجه به استراتژی «ما شریک همه مظلومان جهانیم» حضرت امام(ره). دوم اینکه در عین مظلومیت، آگاهی‌ها و ظلم‌ستیزی‌هایی در این قاره وجود داشته است. مثل آفریقا نبوده است. آفریقا یک سرزمینی است با مردم ستمدیده و مظلوم اما تقریباً بی‌خبر از ظلم و ستم. در گذشته نزدیک، غالب آفریقایی‌ها خبر نداشتند که چه بر سرشان آمده است. ما یک حرکت آزادی‌بخش و رهایی‌بخش عدالت‌خواهانه در آفریقای سیاه، شاهد نبودیم غیر از مثال خاص آفریقای جنوبی، که آن هم بیشتر بحث برابری با سفیدها و مبارزه علیه سیاستهای نژادپرستانه را مطرح می‌کرد و به آن معنا عدالت‌خواهانه نبود. غیر از آن مورد، ما حرکت مطرح و جدی در آفریقا نداشتیم. اما در آمریکای لاتین شاهد چندین مورد حرکت عدالت‌خواهانه و آزادی‌بخش بودیم؛ یعنی روحیه انقلابی و ظلم‌ستیزانه در آنجا شناخته شده است. پس زخم دیده بودن از استعمار از یک طرف و دوم این که روحیه انقلابی در آنجا شناخته شده است، از ویژگی های مردم آمریکای لاتین است.

این منطقه، سرزمین انقلابیون بوده است. حتی روی کارهای آنها، سرود ساختیم. فیلم «حکومت نظامی» گوستاو گابراس، اصلاً سمبل انقلابی دانشجویان انقلابی سال‌‌های 56 و55 بود که در ایران ممنوع بود. آهنگ این فیلم هم آهنگ کوچه و بازار بود. اوایل پیروزی انقلاب، رادیوی جمهوری اسلامی، فقط آن آهنگ را پخش می‌کرد. این فیلم کاملاً انقلابی و ضدآمریکایی بود. کارگردان و عوامل سازنده‌اش برای ساخت همین فیلم، خیلی لطمه دیدند. این فیلم، به محاکمه و صلابه کشیدن آمریکا در خصوص تجاوزطلبی و استعمارگری بود که آهنگش از سال 57 تا59، لحظه به لحظه از رادیو پخش می‌شد.

 سوم، فضای معنوی که در آنجا وجود دارد. چرا؟ چون اکثر آمریکای لاتینی‌ها، کاتولیک هستند و کاتولیک‌ها خیلی معنوی‌تر و معنویت‌گراتر از پروتستان‌ها هستند. این‌ها معنویت‌گراتر از اروپایی‌ها و آمریکای شمالی هستند. این معنویت‌گرایی و احساس عاطفی به دین، فضا را برای تبلیغ دین و مبارزه با الحاد فراهم‌تر می‌کند. یعنی کسانی که سابقه کاتولیک دارند، گرایش‌شان به اسلام می‌تواند بیشتر باشد تا کسانی که پروتستان هستند یا سابقه مذهبی ندارند. یعنی ما می‌توانیم کشش مذهبی هم در آنجا داشته باشیم.

 بحث چهارم هم مسلمانان مهاجرند. عمدتاً سوری یا لبنانی‌اند که سرپل‌های خوبی برای ارتباط و تعاملات اقتصادی و صنعتی هستند و بعضاً هم موقعیت‌های مالی خوبی دارند. ما در برخی از مناطق و کشورهای دنیا، سر پل برای ارتباط نداریم اما در این منطقه داریم.

 بحث بعدی این است که در دنیای فعلی، ما قاعدتاً اولویت اول‌مان نباید با غرب استعمارگر و استکباری باشد مانند اروپای غربی و آمریکای شمالی و متحدان شرقی‌شان مانند ژاپن و کره. آن هم وقتی که ما هم یک غرب استعماردیده داریم که در واقع در حاشیه تمدن غرب است مثل آمریکای لاتین. یا آسیای مرکزی داریم که از لحاظ فرهنگی و هویتی به ما بسیار نزدیک هستند. یا منطقه آفریقا که منطقه که منطقه ای سرشار از منابع معدنی و غذایی با مردمانی ستمدیده است. از این لحاظ، در بین گزینه‌های موجود جهانی، برای ما قطعاً اولویت همکاری و فعالیت و سرمایه‌گذاری در آمریکای لاتین خیلی بیشتر از همکاری و فعالیت با اروپای غربی و آمریکای شمالی است.

ششم اینکه، مشکلات مشترکی داریم مانند تورم، اقتصاد تک‌محصولی، اجرای سیاست‌های تعدیل. جالب است که هم ما و هم آن‌ها، قربانی سیاست‌های بانک جهانی در خصوص سیاست‌های تعدیل هستیم. این سیاست اولین‌بار در آنجا انجام شد و بعد از حدود سی سال، در کشور ما اجرا شد. زمینه‌های مشترک فراوانی دارم و رابطه‌مان از هر جا شروع شود کشش برای ادامه و ارتقای روابط وجود دارد. مؤسسه فرهنگی میثاق در ایام جشنواره چهار پنج سال پیش فیلم فجر در بخش بین‏المللی به نام «سینمای سوم»، مشخصاً فیلمی درباره پیامدها و تبعات اجرای سیاست‌های تعدیل در آرژانتین آورده بود که اگر شما آن فیلم را می‌دیدید، اصلاً فکر می‌کنید که درباره ایران است؛ یعنی اجرای سیاست‌های تعدیل همان بلا را بر سر آنها آورد که در سال‌های بعد، سر ما آورد. لذا مقایسه تطبیقی این‌گونه‌ای بسیار ضرورت دارد. کسی که آن فیلم را ببیند خیلی از مسائل برایش حل می‌شود و به ضرورت مقایسات تطبیقی پی می‌برد. این یک پرونده بازی است که جای کار بسیار دارد. 

 * ما برای فعالیت‌ها و تعاملاتمان در کشورها و مناطق غیراسلامی مانند آمریکای لاتین چه شرایط و ظرافت هایی را باید مورد توجه قرار بدهیم؟

 بستگی به کشور و فرهنگ و مسائل سیاسی و اجتماعی‌اش دارد. مثلاً ما در آرژانتین یا برزیل سر پل داریم؛ یعنی مسلمانان و شیعیان لبنانی تبار در آنجا زیادند که علاقمند به جمهوری اسلامی و امام(ره) هستند. ما از آنها می‌توانیم کمک و مشاوره بگیریم که مثلاً در آرژانتین نحوه تعاملات و فعالیت‌هایمان چگونه باشد؟ چه مسائلی را در اولویت خودمان قرار دهیم؟ و... در برخی از کشورها می‌توانیم با اهرم شخصیت‌های سیاسی مانند چاوز وارد منطقه شویم. بعضی جاها هم می‌توانیم با روابط اقتصادی شروع بکنیم و نحوه تعامل و فعالیت‌مان بستگی به اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آن کشورها دارد و لذا برای این قاره یک فرمول خاص نمی‌توان داد. این شیوه، شیوه های مرسومی است که غالب کشورها به کار می گیرند خصوصاً آمریکایی ها که با برنامه ریزی دقیق و با ابزارهای مختلف مذهبی، رسانه ای، ورزشی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیاسی وارد مناطق مورد نظر خودشان می شوند.

 * در تعامل با کشورهای غیراسلامی چطور؟

بستگی به کشور و شرایطش دارد. یک جایی می‌توانیم با دولت آن کشور، رابطه برقرار می‌کنیم که غالباً روابط ما با دولت آن کشور، سیاسی و اقتصادی است. اما یک موقع هست که نمی توانیم مستقیم با دولت ارتباط بگیریم سراغ فعالان سیاسی و اقتصادی یا تجاری اش می رویم یا اینکه می‌خواهیم بین مردم برویم. لذا ممکن است در تعامل با یک کشور از چند استراتژی به طور همزمان استفاده کنیم. البته باید روی مباحث فرهنگی بیشتر کار کنیم که داعیه انقلاب ما هم یک انقلاب فرهنگی است و ایجاد یک بینش جدید در مسائل مختلف. این مباحث فرهنگی می‌تواند درباره ضرورت معنویت و دین گرایی باشد که یک ویژگی مشترک بین ما و مسیحیت کاتولیک است.

با وجود این که اکثراً اسپانیولی زبان و هم فرهنگند و علیرغم سرنوشت و فضای مشترک، آنها هم بین خودشان، اختلافات و مشکلاتی دارند. لذا یک فرمول برای تعامل و ارتباط این قاره نمی‌توان داشت و منطقی هم نیست.

 * علت اینکه در گذشته توجه جدی به منطقه آمریکای لاتین و آفریقا نمی‌شده است، چیست؟

به خاطر این که سیاست خارجی ما پس از انقلاب اسلامی، تابعی بوده است از سیاست خارجی عصر پهلوی. ما فقط در چند عرصه محدود با عصر پهلوی تفاوت داشتیم. رویکرد اصلی ایران در عصر پهلوی، به غرب بود. لذا می‌بینید که غالب مسئولان و سیاست‌مداران ما در دوره های گذشته و همچنین برخی از دیپلماتهای کنونی، غرب‌گرا و غرب‌زده هستند. هنوز هم رویکرد اصلی‌مان به غرب است و مهمترین سفارت‌خانه‌های ایران در جهان، در انگلیس، کانادا، فرانسه و آلمان است یعنی دقیقاً همان سفارت‌خانه‌هایی که در زمان پهلوی هم مهم بودند. اما حالا به واسطه انقلاب اسلامی، دو سه اولویت هم به اولویت‌های عصر پهلوی اضافه شد: یعنی خاورمیانه عربی، سوریه و لبنان است. والا سیاست خارجی ما، میراث همان زمان است. در عصر پهلوی، دلیلی وجود نداشت که با آمریکای لاتینی‌ها ارتباط داشته باشند ما هم در مدت پس از انقلاب، به نوعی این سیاست را ادامه دادیم و کم و بیش ادامه می‌دهیم. آفریقا هم همین‌طور. غیر از دو کشور مصر و آفریقای جنوبی که به خاطر علایق پهلوی‌ها و نوع حکومت‌هایشان، با آن‌ها روابطی داشتیم که آن هم در راستای تأمین منافع غرب و همسو با سیاست های غرب بود.

 * آیا این بحث درست است که کششی از سوی آن منطقه به سمت انقلاب اسلامی نبوده است وگرنه انقلابیون ایران، سوای حرکت‌های دولتی، خودشان روابطی را با آن مناطق برقرار می‌کردند.

نه! چون شناخت و ارتباط‌مان کم بوده است کم‌تر روی آن حوزه سرمایه‌گذاری و تحقیق کردیم یا بهتر بگویم سرمایه‌گذاری و تحقیق نکردیم. افراد انقلابی حرفه‌ای ما ارتباطی با آنجا نداشتند. تنها برخورد انقلابیون ایرانی و انقلابیون آمریکای لاتین، سمیناری بود که احتمالاً در سال 1359، دانشجویان پیرو خط امام برگزار کردند که از همه آزادی‌خواهان دنیا، از سرخ‌پوستان آمریکا گرفته تا انقلابیون کوبا و نیکاراگوئه و مستضعفین نهضت‌های آزادی‌بخش دنیا را دور هم جمع کردند. آن به نظرم تنها و مهمترین برخورد بین انقلابیون ایران و انقلابیون آمریکای لاتین بود چراکه بعد از آن، هیئت‌های دیپلماتیک رفتند. لذا ما سرخط‌هایی از این دست زیاد داریم.

 * در مقایسه با آفریقا چطور؟

ما در آفریقا یکسری سرمایه‌گذاری‌هایی کردیم. اصلاً ارتباطات ما با آمریکای لاتین بسیار کم بوده است و شناخت درستی از آن مناطق نداشتیم. اتفاقاً هر وقت روی آمریکای لاتین، کسی موردی رفته است دست خالی برنگشته است.

الآن سفرهای مسئولان ایرانی به کشورهای این منطقه و همین روابط سیاسی و اقتصادی توانسته فرصت‏های سیاسی و اقتصادی بسیاری برای ما فراهم کند و فعالیت‏های استقلال طلبانه و سیاست‏های ضداستعماری را در منطقه دامن بزند، حداقل اینکه مثل سابق در خدمت سیاست‏های آمریکا نباشند. همین باعث خشم آمریکا و صهیونیست‏ها بشود و حضور ایران در منطقه را خلاف منافع خود ببیند و کشورهای منطقه را علیه ایران تحریک بکند.

ما هیچ وقت به صورت جدی و برنامه‌ریزی شده و حساب شده سراغ آمریکای لاتین نرفتیم. از طرفی آنها هم شناخت درستی از ما نداشتند. این ما بودیم که باید سراغ‌شان می رفتیم. هر چند آنها در اوایل انقلاب، گاهی سراغی از ما گرفتند مانند اسقف کاپوچی یا برخی وزرای نیکاراگوئه. منتها سیاست خارجی ما، سیاست خارجی بود که بر اساس نظم و اولویت‌های دوران پهلوی، با اندک تغییراتی، شکل گرفته، اصلاً تمایل و کششی برای این که مثلاً به آمریکای لاتین نگاه و توجهی متناسب به انقلاب ما بکنند، نداشتند. قطب و محور سیاست خارجی ما، معاونت اروپا و آمریکا بود آن هم تمرکز بر روی بلوک غربی استعماری.  

 * ظاهراً به نظر شما، ضعف و بی برنامگی درباره کشورهای آمریکای لاتین و آفریقا، کمابیش در کشورهای عربی و آسیای مرکزی و قفقاز و همسایه‌هایمان هم وجود دارد؟

به نظرم ما حتی در جایی به نام لبنان هم خوب کار نکردیم. ما در افغانستان که مشکلی نداشتیم و به مرز ما چسبیده است و جزئی از خاک ما تا حدود 150 سال پیش بود و به نوعی حیات خلوت ما بود، عملکردهای خوبی نداشتیم حالا شما چه توقعی دارید که مثلاً با کلمبیا، پرو و اکوادور روابط خوب داشته باشیم. ما در پاکستان و افغانستان عملکردهای شایسته انقلاب و نظام اسلامی را نداشتیم. کشورهای جنوبی خلیج‌فارس را تقریباً رها کردیم. شیعیان عربستان را رها کردیم در حالی که چشم امیدشان به ما بود. ما در آسیای میانه هم این کوتاهی‌ها و بی‌توجهی‌ها را داشتیم. تاجیکستان در یک مقطعی خودش را در خدمت انقلاب درآورد اما ما در دوره های گذشته آنها را در چنگال گرگ رها کردیم. در آذربایجان هم همین‌طور. عملکردمان  با ادعاها و شعارهایی که می دهیم فاصله دارد. رویکرد و علاقه مان بیشتر به اروپای غربی و آمریکاست.

 * سوای از حرکت دولت و دستگاه دیپلماسی و فرهنگی ما، چرا نیروهای مذهبی و انقلابی ما به سمت این نقاط توجه پیدا نمی‌کنند؟

یک مشکل عمده کم سوادی یا بی‌سوادی است. غالباً فضای کنونی آمریکای لاتین را نمی‏دانند؟ اینکه چه مشترکات و تمایزاتی با ما دارند؟ اغلب اطلاعاتشان قدیمی و مربوط به دهه‏های گذشته است. حتی برخی‏شان از ورود به فضاهای جدید و مناطق جدید هم پرهیز می‏کنند. لذا مشکل اینجاست که نیروهای حزب‌اللهی و دانشجویان مذهبی ما، اول اینکه، جهان را نمی‌شناسند. دوم اینکه تفکر انقلاب اسلامی را به درستی و جامعیت نمی‌شناسند. اگر تفکر انقلاب اسلامی را بشناسند آن وقت می‌روند جهان را بشناسند. لذا از لزوم برقراری ارتباط با جهان، مستضعفان و مظلومان جهان‏ را می‏شناسند و ضرورت حمایت از آنها را در می‏یابند و سیاست صدور انقلاب را پیگیری و مطالبه می‏کنند اما غالباً از لزومش بی‌خبر هستند. صدور انقلاب را هم وظیفه حکومتی می‌دانند. پس سراغ آشنایی با جهان هم نمی‌روند؛ نه از وظیفه‌شان خبر دارند و نه از حوزه‌ای که نسبت به آن تکلیف دارند یعنی مستضعفان جهان. بی‌خبری و جهالت محض!

 * چه کارهایی می‌توان در این راستا انجام داد؟

یک دنیا کار. اصلاً ما در این زمینه چند تا حزب‌اللهی و کسی که دغدغه انقلاب اسلامی و اسلام ناب مد نظر امام(ره) داشته باشد و زبان اسپانیولی بلد باشند، زیاد نداریم. شاید ده بیست تا حزب‌اللهی که زبان پرتغالی بلد باشند نداریم. این سنگ بنای اول است که باید آن مناطق را بشناسیم. زبان آن مناطق را فرا بگیریم. و با آنها ارتباط بگیریم. حتی ما با شیعیان عرب‌زبان آرژانتین ارتباط نداریم و از اوضاع آنها خبر نداریم. تعاملات فردی و محدود استثنا است ولی به صورت قاعده در نیامده است. الآن کشورهای اروپایی و خصوصاً چین سرمایه گذاریهای فراوانی در منطقه می‏کنند، فرهنگی، علمی، سیاسی و خصوصاً اقتصادی.

 * الآن مهمترین کارهایی که می‌توان انجام داد، چیست؟

خیلی. آموزش و تربیت نیرو در این حوزه باید از اولویت‏های ما باشد. ما باید نیروهایی آشنا به آن منطقه و زبان و فرهنگ آنها داشته باشیم تا بتوانیم به راحتی ارتباط برقرار کنیم. خصوصاً الآن با ابزار اینترنت، خیلی کارها می‌توان کرد. مهمترین اولویت ارتباط با آنهاست. برخی از ساکنان آنجا چون عرب‌زبان و عرب‌تبارند، می‌توانیم از طریق زبان عربی، با آنها ارتباط داشته باشیم. ما در زمینه ارتباطات ضعیف هستیم اینکه آیا سایتی دارند؟ با افزایش ارتباطات است که فرصت‌های زیادی را شناسایی کنیم و برای آنها برنامه‌ریزی داشته باشیم. پس مهمترین کارها به نظرم آموزش نیرو و افزایش ارتباطات دولتی و غیر دولتی فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و حتی علمی است.

 * در زمینه تحقیقات چطور؟

ما تحقیقات خیلی کمی در خصوص این منطقه، آفریقا و حتی آسیای مرکزی و آسیای جنوب شرقی داشتیم و داریم. لذا یکی از مشکلات ما، ضعف منابع است و همین ضعف و کمبود منابع باعث شده است که تحقیقات و پایان‌نامه‌های معدودی درباره این حوزه‌ها داشته باشیم. اصلاً درس «سیاست و حکومت در آمریکای لاتین» جزو درس‌های مرده است. این درس، جزو دروس مصوب رشته علوم سیاسی است که من تابه‌حال ندیدم که کسی آن را درس بدهد و شاید هم استادی که این درس را تدریس کند، نداشته باشیم. حالا اخیراً در دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران دارند در این زمینه گام‏هایی برمی‏دارند.

 * آیا درباره آفریقا هم‌، چنین درسی هست؟

بله! یعنی مصوبه یا واحد اختیاری تدریس «سیاست و حکومت در آفریقا» هست ولی ندیدم که جایی تدریس بشود. اما در سرفصل‌های اصلی رشته علوم سیاسی ندیدم.

 * نکته ناگفته درباره این منطقه؟

این منطقه آن‌قدر عرصه خالی و بکری است که شما در هر عرصه‌ای دست بگذارید، جای کار هست. در هر زمینه‌ای، فعالیت‌های فرهنگی، اقتصادی، کشاورزی، علمی، باستان شناسی و غیره.

ما شناخت و اطلاعات‌مان در حد صفر است. الآن شناختی که از این منطقه داریم مربوط به دوران حضور و حاکمیت دیکتاتورها در این منطقه است. در حالی که حاکمیت دیکتاتورها در این منطقه نزدیک به 20 سال است که گذشته است. الآن نزدیک به 20 سال است که از آمریکای لاتین به معنای سرزمین کودتاها و دیکتاتورها فاصله گرفته‌ایم ولی در رشته علوم سیاسی ما حداقل یا روابط بین‌الملل ما، آمریکای لاتین، هنوز سرزمینی است که در آن کمپانی یونایتدفرود کار می‌کند. ما کتابهایی که اوضاع جدید منطقه را تحلیل کنند کم داریم. یعنی منابع مطالعاتی و تحقیقاتی مناسب در این زمینه بسیار کم است. مگر در سال چند کتاب درباره این منطقه منتشر می‏شود؟ اگر هم چیزی منتشر بشود غالباً درباره ادبیات این منطقه است.

اغلب ما آمریکای لاتین را فقط با فوتبال می‌شناسیم و اخیراً با چاوز؛ یعنی شناخت جامع و درستی از این منطقه نداریم. شاید شناخت ما در حد یکی دو کتاب ژورنالیستی مثلاً درباره چه‌گوارا و چند خبر درباره چاوز باشد. آمریکای لاتین اصلاً مساوی چه‌گوارا نیست. آمریکای لاتین اصلاً مساوی فوتبال نیست و جالب اینجاست که صدا و سیمای ما تیم خبری می‌فرستد به آمریکای لاتین که برنامه‌ای مستند درباره فوتبال بسازند. نمی‌روند برنامه مستند درباره مسلمانان برزیل و دیگر کشورهای منطقه و فرصت‏های مختلف این قاره برای کشور ما بسازند.

 * فکر نمی‌کنید ما از ظرفیت‌های رسانه‌ در این خصوص غفلت کردیم؟

یقیناً. ببینید ما در جمهوری اسلامی غالب حوزه‏ها را جدی نگرفتیم. رسانه همین یکی‌اش. زبان اسپانیولی اولین راه‌کار ارتباط با این منطقه است، غیر از برزیل که پرتغالی‌زبان است. ما در زمینه آموزش نیروهای متخصص ضعیف عمل کردیم و عمل می‌کنیم. الآن فارغ‌التحصیلان دانشگاهی زبان اسپانیولی ما کجا هستند و چه کار می‌کنند؟ برنامه‏مان برای فارغ‏التحصیلان این رشته چیست؟ چند تا کتاب ترجمه‏ای و پژوهش درباره آمریکای لاتین داریم؟ شناخت درست و جامع دومین راهش است و... جدی گرفتن، رفتاری معقول و عالمانه، فکرشده و برنامه‌ریزی شده به همراه دارد.

 منبع: دوهفته نامه پگاه حوزه، شماره 299، اسفندماه 1389 

 


  
  

به مناسبت درگذشت مرحوم دکتر شریعتی لازم دیدم با زنده کردن عقایدش او را شاد کرده باشم .عقایدی که از بس متروک مانده است جوانان باور نمی کنند این سخنان از گلوی او خروش کرده  و فکر روشنفکران را اشفته تر نموده باشد.

شریعتی از متشابهاتی بود که برای نسل جوان مسلمان نادرست تفسیر شد

مرحوم شریعتی از دلسوزانی بود که شور و شعور انقلابی اش و ادبیات آهنگین و آتشین او به جوانان انقلابی این سرزمین آگاهی و خود آگاهی داد و بر ضد استعمار شورانید ولی.....

الان کسانی که با دین و انقلاب رابطه ی تنگاتنگی ندارند و یا با دین و انقلاب مشکل دارند از طرفداران او شده اند و غافلند از سخنانی که مرحوم شریعتی برای دفاع از آرمانها و عقیده هایش گفته است و متاسفانه بعضی از کتابهای او مطرح شده است و بسیاری از کتابهایش که تفسیر دیگر سخنان او می باشد وسرشار از روشنگری های او در حوزه ی بیداری اسلامی و دشمن شناسی و نقد علم سکولار دانشگاهی و غیره است متروک مانده ومورد مطالعه قرار نمی گیرد.

دکتر شریعتی مدافع دین و انقلاب و روحانیت بود ولی چون روحانیت را معصوم نمی دانست دست از نقد بر نمی داشت  پس او نقد روحانیت می کرد که طبق ایات و روایات از اهم تکالیف دینی و اجتماعی و انقلابی است نه نفی روحانیت که برخی نقد ناپذیران می پندارند.

این سخن او معروف است که :

من به عنوان کسی که رشته ی کارش تاریخ و مسائل اجتماعی است ادعا می کنم در تمام این دو قرن گذشته دز زیر هیچ قررداد استعماری امضای یک آخوند نجف رفته نیست در حالی که در زیر همه ی این قردادهای استعماری امضای آقای دکتر و مهندس فرنگ رفته هست این یک طرف قضیه و از طرف دیگر پیشاپیش هر نهضت مترقی ضد استعماری در این کشورها همواره بدون استثنا قیاقه ی یک یا چند عالم راستین اسلامی و بخصوص شیعی وجود دارد...

کتاب عقیده ص 36 و 37

 

 


90/3/29::: 5:48 ع
نظر()
  
  

 زنان ادنبال بوی کباب هستند

در این زمان متاسفانه بسیاری از زنان و دختران جوان می توانند هرچه بخواهند بشوند ولی نمی توانند زن باشند

سخنان حضرت روح الله در مورد نقش اجتماعی زنان در حال مبهم شدن و دستخوش تحریف گردیده است رهبران غربی زنان را به خیابان کشانده اند و رهبران الهی به حضور اجتماعی زنان نگاه ارزشی دارند ولی اگر اجتماع و حضور اجتماعی اشتباهی تفسیر گردد اسلام ناب محمدی تفسیری آمریکایی می گردد و زمینه ای فراهم می گردد برای برداشت های نادرست از درست ترین سخنان آسمانی.

متاسفانه حضور مادی زنان در جامعه باعث شده پایین ترین شغل ها وکمترین حقوق ها برای با ارزش ترین افراد جامعه انتخاب شود .

بی اعتمادی رو به رشد جوانان به دختران پاک مسلمان و بالا رفتن سن ازدواج و آمار رو به رشد طلاق ها و استفاده ی ابزاری از نیروی اجتماعی زنان و وجود حداکثری زن در جامعه که کاهنده ی ارزش زن می باشد و مهریه های بالای دختران و بیماری های رو به رشد دختران و .... اکتفا به یک لیسانس و دور شدن از حق مادر شدن و دوری از فرزندان و تحمیل فشارهای کاری و غربت و به دنبال آن بی مهری های کودکان به مادران و .... تمامی از میوه های تلخ مبهم ماندن کلام امام روح الله می باشد که شعارهای سازنده ی  اسلامی را زنده نمود ولی مسئولین فرهنگی و دینی در تفسیر و عرضه ی آن به جامعه کوتاهی نموده اند واین خطری است بس بزرگ که باعث کم رنگ و بد رنگ شدن هویت و شخصیت زنان و دختران مسلمان شده است وچه زود است بیداری زنان مسلمان و مبارزه با فمینسم و تعطیلی مهد کودک ها که مساوی می باشد با زنده شدن خانواده و بیست شدن دختران و زندگی های خانوادگی و حضور اجتماعی دختران مسلمان.   


  
  

رسوایی خودسری جریان انحرافییکشنبه در ساعت ??:?? خبرگزاری دولتی ایرانا، خبر فاجعه بار استعفای وزیر اطلاعات [تحت فشار مشایی] و پذیرش آن از سوی رئیس جمهور را مخابره کرد و یک ساعت بعد،خبرگزاری فارس، اعلام کرد که مصلحی به دلیل مخالفت امام خامنه ای ابقاء شد. متاسفانه ایرنا در نوستالوژی لغو حکم معاونت مشایی، هنوز هم (دوشنبه ??:??) این خبر را منعکس نکرده است! به مناسبت این شکست مفتضحانه جریان انحرافی دولت، ضمن هشدار دوستانه به دکتر احمدی نژاد نگاهی به سیر هشدارهای علامه مصباح می سپاریم

علامه مصباح در 20 مرداد 89: بی شرمی تغییر جای اسلام با ایران، نشانه  غیر خودی  بودن است: "کم نبودند مردمی که دعوت انبیا را پذیرفتند، ایمان آوردند، به انجام وظایف عبادی پرداختند، حتی در راه خدا جهاد کردند، ولی تا آخر نیامدند و در وسط‌های راه ماندند؛ نه تنها وسط راه ماندند بلکه عقب‌گرد کردند و به جبهه دشمن ملحق شدند. وقتی انسان این‌ها را می‌بیند می‌فهمد که چرا خداوند متعال این قدر تاکید می‌کند که استقامت داشته باشید، اگر یک راه حقی را شروع می‌کنید خیال نکنید همین شروع آن کافی است، باید تا لحظه آخر و قدم آخر کاملا در متن راه باشید،‌ به حاشیه نروید، دور نیفتید، عوضی نروید و کج نشوید."

وی با بیان اینکه فتنه‌ها، آزمایش‌های الهی است که پس از موفقیت در یکی، آزمایش سخت‌تری به دنبال آن است گفت: "فتنه بعدی به راحتی قابل پیش‌بینی نیست، چرا که اگر سوالات امتحان معلوم باشد، اصلا امتحان نیست، اما با توجه به نقطه مشترک بین همه فتنه‌های قبل می‌توان فهمید فتنه آینده نیز مخالفت با ولایت‌فقیه و رهبری است."

"آنان که بی‌شرمانه جای اسلام را با ایران عوض می‌کنند، خودی نیستند، زیرا اگر پیرو خط امام بودند، باید می‌دیدند کدام سخنرانی امام است که در آن ده ها بار از اسلام دم زده نشده باشد."

"اگر از کسی حمایت می‌کنیم به خاطر این است که حامی اسلام و تابع رهبر است که خود رهبر نیز نائب امام زمان(عج) است وگرنه اگر از خط اسلام و رهبری انحرافی پیدا کرد برای ما ارزشی ندارد. ... هرکس از اسلام حمایت کند از او حمایت می‌‌کنیم ولی اگر منحرف شد بار اول تذکر داده و نصیحت می‌کنیم و در صورتی که ترتیب اثر ندهند با آنها به گونه دیگری رفتار خواهد شد."

علامه مصباح در تاریخ 7 دی 1389: مبادا کسانی در دولت نفوذ کنند! "مبادا کسانی در دولت نفوذ کنند و بعد مشخص شود آنها از سرسپردگان بیگانگان بوده‌اند. همان‌گونه که پس از 30 سال هنوز جریان شهادت شهید رجایی کاملا واضح نیست و حتی افرادی مانند مرحوم لاجوردی که از یاران نزدیک حضرت امام(ره) و از افراد باتقوا در گفتار و کردار بود، معتقد بود که این کار توسط یکی از اعضای همان دولت صورت گرفته است که هنوز هم زنده است."

علامه مصباح در 24 فروردین 1390: تشکیلاتی فراماسونری در کشور درحال شکل گرفتن است: "حتی در بین مسئولان نیز کسانی که واقعا ولایت‌فقیه را شناخته و بدان اعتقاد دارند کم‌اند و حتی عده‌ای معتقدند این‌که یک روحانی آن هم به حکم دین در رأس مسائل کشور قرار بگیرد، امری اشتباه است."

علامه مصباح با هشدار به مسئولان گفت: "امروزه در دورن جامعه ما تشکیلاتی فراماسونری در حال شکل گرفتن است، و همان‌طور که در دوران مشروطه، فراماسونری با شعار قرآن و اسلام پیش آمد، امروز نیز فراماسونری با شعارهای انقلاب و اسلام جلوه می‌کند و تحت پوشش آن حرف خود را بیان می‌کند، یعنی قالب را حفظ و محتوا را عوض می‌کند.  ... چگونه کسی که در عمرش با عالمی ارتباط نداشته و علاوه بر آن هر روز ضربه‌ای به اسلام می‌زند، می‌تواند برای اسلام مفید باشد، و معلوم نیست چه شده که برخی نیز به آن‌ها دل بسته‌اند!"

"اگر تنبلی کنیم زمانی از خواب غفلت بیدار می‌شویم که تیرگی فتنه همه جا را فراگرفته است و می‌بینیم که همان کسانی فتنه را آغاز کرده‌اند، که خود پرورش داده‌ایم. این عزل و نصب‌ها از کجا در می‌آید؟ این حرف‌های ملی‌گرایانه و مکتب ایرانی، آن هم در زمانی که نهضت اسلامی در جهان اسلام در حال شکل‌گیری است، برای چیست؟ ... خطری که من احساس می‌کنم شدیدترین خطری است که تا کنون اسلام را تهدید کرده است و آن هم از سوی نفوذی‌هایی است که در بین خودی‌ها در حال رشد هستند."


90/1/29::: 2:54 ع
نظر()
  
  

شبهه: هدف از نماز، ارتباط با خدا است و بر اساس روایات، آن بخشی از نماز که فاقد حضور قلب باشد، بر سر نمازگزار زده می شود؛ از سویی، هر کسی با زبان و ادبیات خودش، بیشتر امکان ارتباط گیری با خدا دارد. و به همین دلیل است که خداوند، هر پیامبری را بر اساس زبان قوم خودش فرو فرستاده است: «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه»؛ بنابراین بهتر است برای تحقق هدف نماز که همان ارتباط با خداوند است، مردم، نماز را با زبان و ادبیات قوم خودشان به جا آورند؛ تا برای تحقق شکل نماز، از محتوای آن باز نمانیم!!

اینک پاسخ شبهه در دو سطح بنیادین و کاربردی.

بررسی سطح بنیادین شبهه؛ الف. انواع گزاره ها؛ ب. گوهر و صدف یا جسم و جان؟
الف. بررسی نسبت انواع گزاره ها با ذهن: نسبت گزاره های معنادار، با ذهن1 انسان عادی بر دو گونه است؛ نخست، گزاره های ذهن گزیر؛ و دوم، گزاره های ذهن ناگزیر.
گزاره های ذهن گزیر؛ گزاره هایی هستند که ذهن، توان ارزیابی تمام عوامل موثر در نتیجه گزاره، و چاره جویی برای آن را دارد. این گزاره ها خود به دو دسته ذهن‌پذیر و ذهن‌ستیز تقسیم می شوند. گزاره های ذهن ناگزیر، گزاره هایی هستند که ذهن بشر عادی، توان ارزیابی تمام مولفه های موثر در نتیجه، و چاره جویی برای آن را ندارد. هر یک از این دو گونه گزاره نیز، خود بر دو قسم هستند. ابتدا انواع گزاره های ذهن گزیر؛ یعنی گزاره های ذهن پذیر و گزاره های ذهن ستیز:

1. گزاره های ذهن‌پذیر: ذهن در مواجهه با این گونه از گزاره ها، ابتدا آن را ارزیابی می کند، سپس به دلیل فهم درست بودن گزاره، آن را می پذیرد؛ مانند (20=10x ?).
2. گزاره ذهن‌ستیز: ذهن در مواجهه با این گونه از گزاره ها، ابتدا تمام مولفه های موثر در نتیجه آن را ارزیابی می کند، سپس به دلیل درک نادرست بودن گزاره، آن را رد می کند؛ مانند (20=10x?). با مانند گزاره سه خدایی دینواره مسیحیت در عین یک ادعای یک خدایی ؛ یعنی خدای این دینواره هم حقیقتا یکی است و هم حقیقتا سه تا است!

گفتیم که گزاره های ذهن ناگزیر، گزاره هایی هستند که ذهن بشر عادی، توان ارزیابی تمام مولفه های موثر در نتیجه، و چاره جویی برای آن را ندارد. این گونه از گزاره ها نیز، خود به دو دسته ذهن‌گزین و ذهن‌گزیر تقسیم می شوند:
1. گزاره های ذهن گزین: ذهن عادی بشر در مواجهه با این گزاره ها، توان شناسایی یا محاسبه تمام عوامل موثر در نتیجه را ندارد و بنابراین، نمی تواند درباره آن داوری نهایی بکند. زیرا مولفه هایی که در نتیجه این گزاره ها تاثیر دارند به قدری زیادند و یا نحوه تاثیرگذاری آنها به قدر پیچیده و در هم تنیده است که ذهن عادی بشر، امکان برشماری مولفه ها یا درک رابطه میان آنها را ندارد؛ در این هنگام بشر به دلیل احتیاج مبرم یا نسبی، از یک موجود دیگری برای رسیدن به آن بهره می برد؛ و با شناختی که از آن موجود دارد، نیاز خود را از راه گزینش سخن او به عنوان دیدگاه صحیح، برطرف می کند؛ این نوع از گزینه‌ها را "ذهن‌گزین" می نامیم. اکثر قریب به اتفاق گزاره های شریعت و فقه، اینگونه‌اند. یک نمونه از این گزاره های معماگونه، روایت مربوط به حکم دیه قطع انگشت زن است:

«ابان بن تغلب: به امام صادق (ع) عرض کردم، اگر مردی یک انگشت زنی را قطع کند، دیه اش چقدر است؟ امام (ع)فرمود: ده شتر. گفتم: اگر دو انگشت او را قطع کند؟ فرمود: بیست شتر. گفتم: اگر سه انگشت او را قطع کند؟ فرمود: سی شتر. گفتم: اگر چهار انگشتش را قطع کند؟ فرمود: بیست شتر! گفتم: سبحان‌الله، سه انگشت را قطع می‏کند، دیه‏اش سی شتر است؛ اما اگر چهار انگشت را قطع کند، دیه‏اش بیست شتر؟! ما وقتی این سخن را در عراق می‏شنیدیم، از گوینده‏اش بیزاری جسته، آن را به شیطان نسبت می‏دادیم. حضرت فرمود: آرام! ای ابان! این حکم رسول خدا (ص) است که دیه زن و مرد تا هنگامی که میزان دیه به ثلث دیه مرد برسد، یکی است و اگر به حد یک سوم رسید نصف می‏گردد. ای ابان، تو خواستی با قیاس سخن بگویی، اما اگر حکم خدا قیاس شود، دین از بین می‏رود2

2. گزاره های ذهن‌گریز: هنگامی که ذهن قصد ارزیابی آنها را دارد، متوجه می شود که این گزاره ها به گونه ای هستند که ذاتا امکان ارزیابی یا داوری درباره آنها وجود ندارد؛ مانند گزاره (؟ = 3+ ... + 2) یا مثل توانایی قادر مطلق بر آفرینش سنگی که خودش از بلند کردن آن عاجز باشد. این گزاره ها به دلیل اینکه ذاتا امکان تحقق ندارند، حتی برای ذهن مطلق و موجود کامل هم بی جواب است.

رمزگشایی از یک معمای پیچیده تاریخ فقه اسلام؛ این حکم در نگاه اول، ذهن‌ستیز به چشم می‌آید، اما وقتی به سیستم کیفری اسلام نگاه شود، معلوم می شود که این گونه نیست. زیرا بخشی از نظام کیفری اسلام در دنیاست و بخش حیاتی و مهمی از آن، کیفر اخروی است؛ یعنی به دلایل خاص دنیوی، دیه زن تا وقتی با دیه مرد مساوی است که به یک سوم دیه مرد نرسیده باشد، اما هنگامی که دیه زن به میزان یک‌سوم دیه مرد برسد، نصف می شود. بنابر این عبارت حسابی آن چنین می‌شود:

دیه یک انگشت زن: (10= 10 x ?)؛ دیه دو دو انگشت: (20= 10 x ?)؛ سه انگشت: (30= 10 x ?)؛ دیه چهار انگشت زن: (20 شتر در آخرت) + (20= 10 x ?) واضح است که خدایی که مثقال ذره‌ای خوبی و بدی را محاسبه می‌کند، ما به التفاوت دیه چهار انگشت زن را به دلیل مضیقه‌های نظام مالی دنیایی، به آخرت موکول می کند. و چنین عبارتی هرگز ذهن‌ستیز نیست.

عدل بهتر است یا جود؟ نمونه دیگری از گزار ه های ذهن گزین، که با لحاظ کردن یک مولفه دور از ذهن، نتیجه جدیدی دارد، همین سوالی است که از امیرالمومنین (ع) پرسیده شد. هر کسی به سادگی خواهدگفت که جود و بخشش بهتر از عدل است، چون جود یعنی اینکه کسی حق خودش را هم به شما بدهد. امیرالمومنین (ع) می فرماید3 عدل بهتر است! زیرا اگر عدالت جاری شود و هر کسی به حق خود برسد، دیگر عضو نیازمندی در جامعه نخواهد بود تا شرمنده دریافت کردن جود دیگری باشد. علت این جواب امام علی (ع) این است که ایشان، از منظر فردگرایی خام، به مساله نگاه نکردند، بلکه نگاه اجتماعی و حکومتی هم به مساله دارند. بنابراین وقتی یک عامل جدیدی در محاسبه وارد می شود، به راحیت قادر است جواب مساله را عوض کند.

کیفیت انجام نماز حقیقتی ذهن گزین است یا امری ذهن پذیر؟ برای آنکه حق داوری درباره نماز و چگونگی انجام آن را داشته باشیم، باید تمام مولفه های و عوامل تعیین کننده در اهداف نماز را بشناسیم، اهداف فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، روحی، جسمی، دنیوی، آخروی و ... . قطعا ما برخی از تاثیرات فردی و احتمالا اجتماعی نماز (فرادا) را می دانیم، اما قطعا هیج کس جز عقل کل (اهل بیت علیهم السلام) تمام فاکتورهای موثر در اهداف نماز و رابطه بین این فاکتورها و در نهایت تعیین شکل نهایی نماز را نمی داند. بنابراین نماز یک حقیقت ذهنگزین خواهد بود، که فقط با راهنمایی شارع مقدس، امکان شناخت شکل صحیح آن وجود دارد؛ شکلی که امکان تامین تمام اهداف نماز را داشته باشد.

 این نمودار را در اندازه بزرگتر مشاهده کنیداین نمودار را در اندازه بزرگتر مشاهده کنید

ب. تحلیل شبهه صدف و گوهر بودن شکل و محتوای نماز یا جسم و جان بودن آن
شبهه ای که هگل در حوزه دین پژوهی مطرح کرد، بحث گوهر و صدف دین است. او رابطه شریعت و هدف دین را رابطه صدف و گوهر می داند و مدعی است که شریعت، مانند صدفی است که گوهر دین را در بر گرفته است. بنابراین شریعت هیچ اصالتی ندارد. شاید موجزترین و بهترین پاسخ این باشد که رابطه شریعت و اهداف دین، رابطه صدف و گوهر نیست؛ بلکه رابطه جسم و روح است و خود شریعت هم جزئی از حقیقت دین است، نه اینکه شریعت و حقیقت دین دو حقیقت مجزا باشد؛ مساله این است رابطه شریعت و اهداف شریعت، رابطه جسم و روح است، یعنی با نابود شدن جسم، روح توان بقا و تکامل ندارد. اگر شریعت را صدف بدانیم، ظاهر نماز یک مساله ای فاقد هرگونه ارزش تعیین کنندگی در نماز است، و می توان گوهر نماز را در هر صدف یا گاوصندوق یا دستمال یا کیف و جیب جا داد. گوهر، گوهر است چه در زباله دان باشد و چه در صدف، هر کس به هر شکلی که بخواهد از آن نگهداری می کند. بنابراین این شبهه هم یکی از مسائل بنیادین در امکان تغییر شکل نماز است.

بررسی سطح کاربردی شبهه در دو حوزه پاسخ حلّی و نقضی؛
الف. پاسخ های حلّی
1. ما روایاتی داریم با این مضمون که هر چه شما را به بهشت نزدیک و از دوزخ دور می کند، برای تان آورده ایم؛ بنابراین اگر نماز فارسی عامل تقرب بود، در آیات قرآن یا روایات ذکر شده بود.
2. از زمان امام علی و تا زمان امام حسن عسگری و به ویژه در زمان امام رضا علیهما السلام، مسلمانان زیادی زبان و ادبیات شان فارسی و ترکی بوده است ولی نقل معتبری در تاریخ دیده نشده است که با وجود زمینه جدی طرح این مساله، اهل بیت علیهم السلام، اجازه قرائب نماز به فارسی یا ترکی داده باشند، چه رسد به اینکه آن را بهتر یا لازم بدانند.
3. طی سالیان طولانی حضور با طراوت اسلام در کشورهای عجمی و به ویژه ایران، مراجع تقلید، به صحت نماز فارسی فتوا نداده ان، چه رسد به اینکه آن را بهتر از نماز عربی بدانند.
اما این شبهه که خداوند دانای پیدا و پنهان است و همه زبانهای بشر و حتی سکوتشان را هم می فهمد، و اجبار سخن گفتن با محبوب، با زبانی که آن را درست نمی فهمیم، بزرگترین شکنجه برای انسان است و سوهانی بر صمیمیت و آب سردی بر عشق است، نیز پاسخ دارد:

اولا تمام ارتباط عاشقانه ما با خدای مان فقط نماز نیست، ما می توانیم دعا بخوانیم، می توانیم فارسی با خدا صحبت کنیم، حتی بر اساس فتوای برخی از مراجع، می توانیم در قنون فارسی سخن بگوییم. دوم اینکه اگر خدا محبوبمان است، باید زبان دین محبوبمان را به قدر ده پانزده جمله یاد بگیریم و معنایش را هم بدانیم، مگر تمام نماز چند جمله است؟ سوم آنکه همانطور که گفته شد، نماز فقط برای ارتباط با خدا طراحی نشده است. بلکه جهات اجتماعی و روابط بین المللی هم دارد که با نماز فارسی و ترکی و انگلیسی تامین نمی شود.

ب پاسخ های نقضی
اشتباهی که معمولا در داوری های انسان رخ می دهد این است که عاقبت اندیش نیست و فقط جلوی پای خودش را می بیند، اینک نگاهی به ایستگاه های بعدی شکل گیری نماز فارسی یا انگلیسی.
1. زبان عربی به دلیل دقت ها و پیچیدگی هایی که دارد، به طور کامل قابل ترجمه نیست، لذا در ترجمه اذکار نماز، با مشکلات زیادی روبرو می شویم که پاسخ های استاد بزرگوار، حاج رحیم ارباب به رهپویان نماز فارسی می تواند مساله را به خوبی حل کند؛ مثلا وقتی حاج رحیم از آنان خواست که بسم الله الرحمن الرحیم را ترجمه کنند، آنان گفتند: به نام خداوند بخشنده مهربان! ایشان می گوید که الله اسم خاص است و ترجمه نمی شود، رحمن هم به معنای رحمت فراگیر خداوند نسبت به همگان (مومن و کافر) در دنیاست و رحیم هم به معنای رحمت خاص الهی نسبت به مومنین. البته باید اضافه کرد که اسم هم در اینجا ممکن است به معنای نشانه الهی (ذوات مقدس اهل بیت) باشد و "ب" هم ممکن است به معانی مختلفی باشد. درست است که در هنگام تلفظ این کلمات ممکن است معانی مختلف آن لحاظ نکنیم، اما این کلمات تاثیر تکوینی خود را خواهند گذاشت و البته، برعکس حالت ترجمه شده آن، زمینه فهم و لحاظ آن در نماز هم از بین نمی رود. این دشواری ها در ترجمه عبارات قرآنی یا غیر قرآنی نماز فراوان است. پس یکی از اشکالات نماز فارسی، نارسایی ترجمه ها است.
2. اختلاف ترجمه ها: بدون شک به تعداد متخصص ترجمه عربی به فارسی و انگلیسی، الفاظ نماز هم متفاوت می شود، چون هیچ مترجمی را نمی یابید که عین ترجمه دیگری را به طور کامل بپسندد. این اختلافات گاه به نفی همدیگر هم می انجامد و نتیجه جه خواهد شد!
3. اگر قرار است بتوان نماز را ترجمه کرد، چرا نتوان آن را به شعر ترجمه کرد؟ طبیعی است که زبان شعر احساس برانگیزتر هم هست، در این حالت به تعداد شاعران، نماز شعری داریم.
4. اگر قرار است گوهر نماز را ارتباط و اتصال با خدا بدانیم، چرا نتوان این گوهر رادر سکوت جستجو کرد؟ بنابراین خوب است که نماز را به سکوت، ترجمه کرد.
5. اگر قرار است شکل نماز تعیین کنندگی و اصالت نداشته باشد، چرا نتوان آن را به تئاتر یا پانتومیم ترجمه کرد؟ مسلما صنف بازیگران بیش از هر چیز علاقه مندند که نماز را به تئاتر و فیلم بکشانند، و البته مردم و سینمادوستان هم دوست دارندکه نماز را از رهگذرتماشای فیلم برگزار کنند.
6. اگر قرار است شکل نماز اصالت نداشته باشد و گوهر آن، ارتباط و اتصال باشد، خوب است که نماز را به زبان شعر و التبه به همراه موسیقی دلنشینی اجرا کنند، به ویژه مسلمانان طرفدار موسیقی و شعر. چه خوب است در یک طرف شهر مسجدی با اجرای نماز کنسرت پاپ برپا شود و در گوشه دیگر شهر، اجرای نماز در قالب کنشر هوی متال و در نماز جمعه، هر ذکری از نماز را گروهی به کنسرت و کرسی شعر و کازینو برپا می کنند.
7. و اگر شکل نماز اصالت ندارد، چرا نتوان قدری از آن همه شوق و رقص روح را به تن سرایت داد و با نماز شعری و موسیقایی، به رقص درآمد؟ اصلا چرا به جای نماز جماعت کنسرت نیایش برگزار نکنیم؟
8. اگر قرار شد بتوان اذکار نماز را ترجمه کرد، چرا نتوان ارکان و افعال نماز را هم ترجمه کرد؟ مسلما هر کس دوست دارد به شیوه خودش محبوبش را دوست بدارد، یکی با ایستادن احترام می کند، یکی با خم شدن، یکی با دست و آغوش باز و دیگری با ... . در اینجا هم به اندازه تنوع، رسومات، افعال نماز هم متعدد و مختلف می شود.
9. چه اشکالی دارد که انسانهای با استعدادتر، نماز را خلاصه کنند؟ و برخی دیگر نماز را به شکل چکیده و گروهی دیگر، نماز را رمان بخوانند و جمعی آن را مینی مال و داستان کوتاه بخوانند؟
10. شاید جمعی بخواهند نماز را به اصوات ترجمه کنند؛ مثلا «آه» که اسمی از اسمای خداست، بشود عصاره نماز و برخی روش بهتر ارتباط را روش استفاده از قرص «آه» بدانند؛ نماز هم می شود فشرده و قُرصی کرد.
11. اگر گوهر نماز ارتباط با خدا است و شکل نماز مثل صدف است و اصالت ندارد، چرا نتوان افعال نماز را هم ترجمه کرد؟ شاید کسی بخواهد کل نماز را در سجده بگذراند، شاید کسی بخواهد بخوابد و در معنویت ارتباط با خدا باشد؛ اصلا چرا نتوان شوق درون را به رقص درآمد؟
12. اگر شکل نماز را فاقد اصالت بدانیم، چرا نتوانیم مقدمات را غیر اصیل بدانیم؟ پس لازم نیست وضو به شکلی که گفته شده است باشد، می توان به جای وضو، یک غزل شعر بخوانیم یا یک تصنیف عاشقانه گوش کنیم، تا آماده ارتباط با خدا شویم؛ و به جای تعقیبات نماز، به شکرانه عبادت، سوت و کف بزنیم.
13. اگر بتوان شکل نماز را فاقد اصالت بدانیم و بتوانیم آن را به هم بزنیم، چرا نشود شرایط نماز و نمازگزار را تغییر داد؟ مثلا لباس نمازگزار را در خلوت تنهایی شرط ندانیم یا نماز مختلط را ترویج کنیم.

برگرفته از وبلاگ باز باران

------------------------------------------------

1 دلیل انتخاب کلمه ذهن به جای خرد، این است که خرد بهترین معادل فارسی برای واژه عقل در عربی است، بنابراین به جای خرد، از ذهن (یا محصول آن که فکر و استدلال است) استفاده شده است که معرف دومین ساحت شخصیت انسان از مرکز به پیرامون است: عقل، فکر، قلب، حس، بدن. در انسان شناسی استراتژیک، عقل تفاوت بسیار زیادی با فکر دارد که باید در جای خود بررسی شود.

2. اصول کافی، ج 7، ص 300. فقهای بزرگ شیعه و سنی هم بر این سنت نبوی، فتوا داده‌اند و تقریبا حکمی اجماعی است.

3. العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها؛ العدل سائس عام و الجود عارض خاص. نهج البلاغه، حکمت ???.


  
  

اگر منظور جناب میم، از مکتب ایرانی، همان اسلام ناب امام خامنه ای است، چرا به پیروی از ایشان، موضعی در برابر مزدوران آمریکا و به ویژه سفیانی (بر اساس تطبیق برخی از حامیان وی) نمی گیرد، بلکه فرش قرمز شده از خون مردم انقلابی بیداری اسلامی را برای انسانی به کثافت شاه اردن، برای ورود به کشور "سیدخراسانی" پهن می کند؟ مگر شما کمتر از اردوغان هستید؟ اردوغان به حق، بحرین را به کربلا تشبیه کرد؛ نکند شما می خواهید در ایام آلام عمیق و خونبار و کربلایی جهان اسلام و بحرین، مثل آل زیاد و آل مروان، جشن بگیرید؟  جمع کنید این بساط را!

عمل نکردن بر اساس دستور آفریدگار دانا، منشا تمام مشکلات: تمام مشکلات جامعه بشری از بی حرمتی به رسول الله و غفلت از سخنان معصومین علیهم السلام است، متاسفانه در کشور ما؛ یعنی ایران آل محمد، و در صدا و سیما یا به قول امام دانشگاه عمومی، لگد کوب کردن سخنان خدا و رسولش در مواردی، به سنت و الگوی زشتی تبدیل شده است. یکی از مصادیق بارز این بی حرمتی ها به خاتم الانبیاء و مردم مسلمان ایران، برنامه های دو دهه و اخیرا دو ماهه صدا و سیما در ارتباط با نوروز است.

برنامه صدا و سیما برای عید الاعیاد کردن نوروز: از ماه بهمن، تبلیغات معناداری برای عیدالاعیاد کردن روز اول بهار شروع شد؛ کاری که هرگز و هرگز در حق اعیاد حقیقی، مثل عید فطر و غدیر نمی شود. این رویه؛ یعنی به زیر کشاندن عملی ارزشهای حقیقی از راه ترویج ارزشهای کاذب، امسال به شکل فزاینده ای دنبال شد؛ اما چگونه و چرا؟

پیام اول و طلایی بهار از نظر خاتم الانبیاء (ص) و صدا و سیمای ایران: محمد (ص) پیام آور آفریدگار هستی، از سوی خداوند پیغام آورده است که «آنگاه که بهار را دیدید، رستاخیز را زیاد به یاد آورد» زیرا رستاخیز طبیعت، کمک زیادی به درک رستاخیز انسان، پس از مرگ، می کند. اینک که هجوم شیاطین بر نفی معاد یا غفلت از آن بسیار شده است، چرا صدا و سیما، هم به جای توجه دادن و اولویت اول شدن مساله رستاخیزپردازی، در هنگام نزدیک شدن بهار، به غفلت از آن دامن می زند و دقیقا در جهت عکس آن عمل می کند؟

امیرالمومنین دنیا را سه طلاقه می کند، صدا و سیم،ا جامعه را به عقد دنیا در می آورد: از اواخر بهمن بود که صدا و سیما به جای تمرکز به مسائل اولویت دار در جهات مختلف، هر روز شروع به پخش گزارش و توصیه و ترویج «بازار» و خرید و فروش و در یک کلمه پمپاژ دنیایی کرد که امیرالمومنین (ع) آن را سه طلاقه کرد. و در عوض کمک به فراموشی رستاخیز و پیام اصلی و اسلامی بهار کرد. شاید کمتر روزی بود که پنج تا ده دقیقه از وقت اخبار روزانه و شبانه را صرف این حرکت شیطانی در جهت عکس «رستاخیزپردازی» نکرده باشد و این کار چه بدانند و چه ندانند، خیانت به اسلام و مردم است.

پمپاژ آب در سرازیری؟ انسان، به طور طبیعی نیازهای مادی و خریدش را پیگیری می کند و پمپاژ تمایلات جامعه، به سمت دنیا و مصرف زدگی امری شیطانی است که البته در دوران ریاست محمد هاشمی بر صدا و سیما و ریاست جمهوری آقای علی اکبر هاشمی، به شدت دنبال شد. و الحمد لله، ذلت اطاعت نکردن از سخنان رسول خدا و ولیّ فقیه در نفی تجملات و مصرفزدگی هم دامنگیر دنیای شان شد و هم آخرتشان را ذلت بارتر خواهدکرد.
علاوه بر این، بسیاری از مردم توان مالی متناسب با حجم ترویج مصرفگرایی در صدا و سیما را ندارند و در نتیجه شرمندگی و دعواهای خانوادگی و فراز از خانواده و ... شروع می شود؛ یعنی به جای اینکه با اقتدا به امیرالمومنین، مردم را به طلاق دادن دنیا دعوت کنیم، آنان را به طلاق دادن آخرت و همسر و خانواده دعوت می کنیم! وای بر برزخمان!

عمران، آری! مصرف زدگی و تجملات، هرگز! نا گفته نماندکه کسی مخالف آبادانی و عمران کشور نیست، اسلام مخالف مصرفگرایی و تجملزدگی است، که همین امر هم در از زمان محمد هاسمی، در دستور صدا و سیما قرار گرفته است.

صدا و سیما تحت تاثیر تفکر هاشمی و مشایی: صدا و سیما در این کارهایش، قطعا تحت تاثیر تفاله هایی است که پیشتر و به ویژه در زمان ریاست محمد هاشمی، در این جایگاه حساس نفوذ کرده اند؛ اما این یک سوی مساله است و سوی دیگر انفعال صدا و سیما در برابر ایرانیگری جناب میم است.
میم، هر چند سعی کرد با ناشیگری، سخن باطل بگوید و آن را توجیه کند، اما عملکرد خود در ترویج ایرانیگری (کمرنگ کردن عنصر اسلام) را نمی تواند با لفاظی توجیه کند. قطعا برنامه های امسال صدا و سیما در توجه ویژه و استقبال دو ماه از نوروز، تحت فشار و نفوذ جریان انحرافی جناب میم است. به این مسائل دقت کنیم:

1. مسائل اول جهان اسلام که قلب رسول خدا و امام زمان ما (نه جناب میم) را به درد می آورد و حتی ارزش خبری (صرف نظر از دین و ملیت) بالاتری هم دارد، مدتهاست که پس از گزارش ویژه خرید نوروزی (طرح بازارزدگی و رستاخیززدایی) دنبال می شود؛ یعنی حدودا 15 دقیقه بعد از شروع خبر. راستی چرا این بار در مسائل حساس جهان اسلام، احمدی نژاد این قدر دیر خودش را نشان داد؟ تا حالا تحت تاثیر کدام مساله، در حد خودش ظاهر نشده بود؟ اگر منظور جناب میم، از مکتب ایرانی، همان اسلام ناب امام خامنه ای و امام خمینی است، چرا به تبعیت از اینان، موضعی در برابر مزدوران آمریکا و به ویژه سفیانی (بر اساس ادعای برخی از حامیان وی) نمی گیرد، بلکه به جای نهیب بر سر آنان، فرش رنگین شده از خون مردم انقلابی بیداری اسلامی را برای انسانی به کثافت شاه اردن یا همان سفیانی مذکور برای ورود به کشور "سیدخراسانی" پهن می کند؟ نفرین بر این منطق متناقض!

 

2. اولین و شاید تنها درسی که صدا و سیما از "بهار" به فرزندان اسلام یاد می دهد، دنیا زدگی و خرید و غفلت از رستاخیز است. کدام تربیت شده مکتب صدا و سیما است که با شنیدن نام عید، اول نوروز به ذهنش نرسد؟ و در این هنگام، به جای توجه به رستاخیز، به دنیای عیدی گرفتن و خرید و مصرفزدگی نیفتد؟

3. چرا دولت و مجلس و ... هنگام عید فطر سران کشورهای اسلامی را به جمکران دعوت نمی کنند؟ و فقط در نوروز باستانی، به یاد کشورهای فارسی زبان می افتند و تخت جمشید را "باب" می کنند؟ لابد اقتضای مکتب ایرانی است! مگر شما کمتر از اردوغان هستید؟ اردوغان به حق، بحرین را به کربلا تشبیه کرد؛ نکند شما می خواهید در ایام آلام عمیق و خونبار و کربلایی جهان اسلام و بحرین، مثل آل زیاد و آل مروان، جشن بگیرید؟ و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان! جمع کنید بساط جشن دولتی نوروز را که خرد کنند روحیه امت اسلام و به ویژه بحرین است! مطلب مرتبط در خبرگزاری فارس

4. طبق اسلام محمدی، هر کس که صبح برخیزد و در فکر حل مشکل مسلمانان نباشد، مسلمان نیست، اما مطابق مکتب ایرانی، هر کس که صبح کند و در اوج رنج و محنت جهان اسلام، به فکر دعوت از شاه ملعون اردن و به غفلت واداشتن مردم از مسائل حیاتی جهان اسلام نباشد، پیرو مکتب ایرانی نیست!

5. چرا صدا و سیما مصائب مردم فاقد حیات ویژه انسانی در ژاپن را در خط مقدم اخبار خود قرار می دهد و مصائب فرزندان رسول خدا که به جرم اسلام خواهی قتل عام می شوند را در اولویت بعد بعدی قرار می دهد؟ سلام بر مظلومیت امام زمان و مستضعفین، در صدا و سیمای این روزها!

6. برخی از دنباله روان مکتب ایرانی که امام خامنه ای را سید خراسانی می دانند، بفرمایند که چرا در برابر مواضع ضعیف دولت در قبال کشتار مسلمین، و خالی کردن پشت سخنان ولیّ فقیه، در حمایت جدی از بیداری های اخیر اسلامی ساکتند؟ شما بگویید دولت تحت نفوذ جناب میم و سیاست خارجی ما در این مدت، چقدر شرح سخنان "سید خراسانی" شما بوده اند؟ چند درصد نطق و موضعشان، هماهنگ با دستور اسلام و سخنان رهبر اسلام بوده است؟ خجالت آور است!

یاران آقای هاشمی، به اشتباه، با یاران مکتب ایرانی مخالفند، آقای هاشمی هم گفت که ایرانی مسلمان است، پوست خربزه ی زیر پای دولت هم همین را می گوید، التبه او می گوید ایرانی است و بهتر است اسم اسلامی هم نیاوریم، این جناب، پیشتر، در سخنانی صریح، دوران دین را پایان یافته اعلام کرده بود!

مسلمانان مظلوم و ازادی خواه را دعا کنید تا قنوتتان با قنوت گل نرگس عطر مشترکی بپراکند!

برگرفته از وبلاگ باز باران


89/12/28::: 1:57 ص
نظر()
  
  

هاشمی: "اخیرآ شنیدم تلفن هایی به کار افتاده و افراد جریانهایی که تحقیقآ ریشه در لیبرالیسم یا خود منافقین دارند، می خواهند شخصیت بسیار معتبراین جمهوری، آقای بهزاد نبوی را زیر سؤال برند. این ترور دوم است؛ یعنی خواسته اند در کنار آن ترور، این ترور هم باشد. اگر رجایی را بیرون کردند، بهزاد را هم می خواهند این طور بیرون کنند و بعد بدنامی درست کنند.

هاشمی و پیشنهاد عفو قطب زاده، عامل سوء قصد به جان امام خمینی: خاطره هاشمی در ? اردیبهشت ???? صفحه?? و ??: "ناهار مهمان احمد‌آقا بودیم. عصر هنگام رفتن، امام را در صحن حیاط دیدیم و سرپایی صحبت کردیم و من پیشنهاد عفو متمهمان کودتا از جمله [صادق] قطب‌زاده را دادم."

خاطره هاشمی در ?? شهریور ????، صفحه ???: «احمدآقا و آقای ری‌شهری آمدند و خبر اعدام آقای قطب‌زاده – که دیشب انجام شد – و نیز تماس با آقای شریعتمداری برای محکوم کردن ضدانقلاب را دادند؛ متأثر شدم
عثمان و پیشنهاد عفو عبد الله بن ابی سرح: در صدر اسلام پیامبر خدا (ص) درباره عبد الله بن ابی سرح مرتد و افترا زننده به رسول خدا، فرمودند: «اگر عبدالله خود را به پرده کعبه هم آویخته باشد او را بکشید!». در فتح مکه، عثمان او را در خانه خویش پنهان کرد. سپس از رسول خدا صلى الله علیه و آله، برایش امان گرفت و خواستار عفو وی شد. حضرت که با عفو وى موافق نبود قدری درنگ کرد تا بلکه یکى از اصحاب، عبدالله را بکشد. اما کسی او را نکشت و رسول خدا، امان عثمان را در حق وى پذیرفت. پس از بیرون رفتن عثمان، حضرت فرمود: سکوت کردم تا شاید یکى از شما او را بکشد! ولى چنین نکردید. انساب الاشراف، ج ?، ص ??و... .
هاشمی، حامی متهم اصلی ترور مخوف دفتر نخست وزیری و کمیته ایکس: «صورت جلسه ???مجلس شورای اسلامی، سؤال زواره‌ای از اصغری: «من اعتقاد خودم را می‌گویم. با توجه به اسنادی که به جهاتی، من دیدم که از خانه کشمیری بدست آمده، شاید آن موقع هم برای بعضی از برادرها عرض کرده باشم. سیا و آن عواملی که کشمیری را تا این جا رساندند، افرادی به مراتب قویتر از کشمیری به صورت نفوذی در دستگاهها باید داشته باشند تا کشمیری را قربانی اینکار بکنند...»?
هاشمی در خطبه نماز جمعه تهران، مورخ ??شهریور ????: «مسأله دیگری که در همین رابطه می خواهم بگویم این است که این ترورها به همراه یک سری برنامه های دیگر طرح ریزی شده است. یعنی در کنار ترور اشخاص، برنامه ترور شخصیت های مشابه هم وجود دارد. یعنی برای این که دو کارکرده باشند برنامه می ریزند [که] یکی را بکشند و یکی را هم درکنار او بدنام کنند که گاهی موفق می شوند و گاهی نمی شوند. آن روزی که در دفتر حزب جمهوری اسلامی بمب منفجرشد و 72 نفر شهید شدند، زیرکانه نوشتند که بنا بود هاشمی رفسنجانی، رجایی و بهزاد نبوی در آن مجلس باشند، ولی به طور معجزه آسا یا مرموز یکی شان یک ساعت زودتر رفت، یکی نبود و یکی فلان. جوری نوشتند تا جوّ را آلوده کنند که اینها خودشان اینکار را کردند. ... اخیرآ شنیدم تلفن هایی به کار افتاده و افراد جریانهایی که تحقیقآ ریشه در لیبرالیسم یا خود منافقین دارند، می خواهند شخصیت بسیار معتبراین جمهوری، آقای بهزاد نبوی را زیر سؤال برند. این ترور دوم است؛ یعنی خواسته اند در کنار آن ترور، این ترور هم باشد. اگر رجایی را بیرون کردند، بهزاد را هم می خواهند این طور بیرون کنند و بعد بدنامی درست کنند.»?
هاشمی در خاطره روز ??شهریور ??می نویسد: «مهندس بهزاد نبوی این روزها مورد هجوم شایعه پردازان و تفرقه اندازها شده حتی متهم به دست داشتن درانفجار نخست وزیری می شود.و حزب توده دراین شایعه پردازیها دست دارد .ایشان آمدند منزل و نگران بودند و با هم صحبت کردیم.معلوم است که ضد انقلاب برای ایجاد تفرقه بین حزب جمهوری ومجاهدین انقلاب اسلامی و ایجاد جوّ سوء تفاهم دست به این شیطنتها می زند.»
هاشمی، پیگیری ترور رئیس جمهور و کابینه را کاری سیاسی معرفی کرد: رفسنجانی در خاطره اول  دیماه ??می نویسد: «آقای ری شهری آمد. راجع به آقای بهزاد نبوی هم در خصوص پرونده بمب گذاری نخست وزیری مشورت کرد. گفتم وارد جریانهای سیاسی نشود? جالب است که برادر رفسنجانی؛ محمد هاشمی، پس از گیرافتادن دار و دسته بهزاد نبوی، به همراه شصت نفر از یاران هاشمی، اقدام به نامه پراکنی برای فشار به امام راحل کردند و موفق شدند پرونده گروه تروریستی ایکس را از تیر رس محاکمه و لو رفتن رئیس المنافقین، نجات دهند.
  
  این مطالب از وبلاگ باز باران گرفته شده است.                                   

..........................................................

?. باهنر الگوی مقاومت، ص ???. ظاهرا این مطلب، در فصل هشتم کتاب "شنود اشباح" هم آمده است ولی متاسفانه بنده این کتاب را تا کنون نخوانده ام و این مطلب را از یکی از دوستانم گرفتم که شاید ایشان از کتاب مذکر گرفته باشد، اما ایشا نامی از آن کتاب نیاورد.
?. روزنامه اطلاعات در تاریخ ??شهریور ??.
?. روزنامه اطلاعات و جمهوری، ??شهریور ??.

  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >